بث . [ ب َث ث ] (ع مص ) آشکار کردن راز و اندوه سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). بازگفتن آنچه در اندرون است . (از اقرب الموارد). آشکار کردن . (فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ).
- بث خبر ؛ شایع و فاش کردن آن . (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). فاش کردن . (غیاث اللغات ). گستردن . نشر و اذاعة خبر. (از اقرب الموارد). پراکندن . (فرهنگ نظام ). شایع کردن . (منتهی الارب ).
- بث غبار ؛ برانگیختن غبار را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- بث کلاب للصید ؛ رها کردن و برانگیختن سگان را به شکار. (از اقرب الموارد).
- تمر بث ؛ خرمائی که پراکنده و منتشر و نیکو نادروده و جای مانده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). متفرق غیرمکنوز. (از اقرب الموارد). خدای خلق را آفرید فبثهم فی الارض ؛ یعنی پراکنده کرد مخلوق را در روی زمین . (از اقرب الموارد).
|| با کسی راز در میان نهادن . (از آنندراج ). بثثتک السر؛ با تو در میان نهادم راز را. (ناظم الاطباء). || پهن کردن . (فرهنگ نظام ). گستردن . (از منتهی الارب ). || ظهور نمودن . (غیاث اللغات ). و رجوع به بثاث شود.
- بث شکوی (بث الشکوی ) ؛ نشر و اذاعت شکایت . شکایت بردن . تشکی کردن . انما اشکوا بثی و حُزنی الی اﷲ. (قرآن 86/12).
فصار الصدیق یزور الصدیق
فشکوی الزمان و بث الهموم .
- بث شکوی کردن ؛ شکایت برداشتن . شکایت بردن : با یکدیگر از حدوث این واقعه ٔ منکر بث الشکوی و نفثةالمصدور آغاز کردند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و رجوع به بث شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.