کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشحیذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشحیذ
/tašhiz/
معنی
تیز کردن کارد، شمشیر، و مانند آن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تند کردن، تیز کردن
۲. روشنسازی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشحیذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. تند کردن، تیز کردن ۲. روشنسازی
-
تشحیذ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) تیز کردن .
-
تشحیذ
لغتنامه دهخدا
تشحیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن کارد را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیز کردن . جلا دادن : نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعه ٔ این عبار...
-
تشحیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašhiz تیز کردن کارد، شمشیر، و مانند آن.
-
واژههای همآوا
-
تشهیذ
واژهنامه آزاد
تیزکردن ذهن
-
جستوجو در متن
-
تونسی
لغتنامه دهخدا
تونسی . [ ن ِ / ن ُ ] (اِخ ) محمدبن عمربن سلیمان (1204-1274 هَ . ق .). وی درتونس متولد شده و به سودان و مصر رفت و چون در مفردات لغت و اصطلاحات عالم بود، در مدرسه ٔ ابی زعبل به تصحیح کتابها پرداخت و کتابهای فراوانی در این دوره در رشته ٔ شیمی و طب و گی...
-
انطاکی
لغتنامه دهخدا
انطاکی . [ اَ ] (اِخ ) داودبن عمر. طبیب و ادیب و نابینا بود. در انطاکیه متولد شد و پس از مسافرتهای طولانی در سال 1008 هَ . ق . در مکه درگذشت . او راست : تذکرة اولی الالباب . الجامع للعجب العجاب . تزیین الاسواق . الفیةفی الطب . النزهة المبهجة فی تشحیذ...
-
فخرالدین
لغتنامه دهخدا
فخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) نورستانی . وی تحصیل علوم ظاهری کرده و همیشه درخاطر میداشته است که بعد از تحصیل علوم به سلوک راه خدای تعالی اشتغال کند. وقتی در یکی از مدارس مصر خانه ای داشته و در آنجا به مطالعه مشغول بوده است . برای تشحیذ خاطر از خا...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کتابت . نویسنده . (برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دبیر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). منشی نثر. (آنندراج ). منشی . مترسل . آنکه مطالب خویش فصیح و بلیغ نویسد. ج ، کاتبین ، کاتبون ، کُتّاب ، کَتَبَه : او کاتب ابن الک...
-
حارثی
لغتنامه دهخدا
حارثی . [ رِ] (اِخ ) علاءالدین شیخ الاسلام . نعمان ثانی و کان معانی و منبع علوم شریعت و مطلع خورشید حقیقت و آفتاب فلک فضل و بزرگواری و آسمان مجد و نیکوکاری و معمار دیار علم و معیار دینار حلم ، اگر چه بکمال بزرگی مشهوربود فاما از قصد فلک غدار رنجور بو...
-
چیستان
لغتنامه دهخدا
چیستان . (اِ مرکب ) (چیست + آن ) لغز که بکلمه ٔ «چیست آن » ابتدا شود.لغز را گویند و آن را اُحجِیَه نیز گویند. (جهانگیری ). به معنی پرسیدن باشد و آن را لغز هم گویند و به عربی اغلوطه خوانند. (برهان ). دیسان . لغز. اغلوطه . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی...
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمرالبصیر (شیخ ). مشهور به داود انطاکی یا ضریر انطاکی . یا داود ضریر. یا داود انطاکی اکمه . طبیب نزیل مصر از مشاهیر پزشکان و حکماست .950 هَ . ق . در انطاکیه زاده شد و علوم ریاضی و طبیعی و فن پزشکی و زبان یونانی را بیاموخت وآنگ...
-
دائر و معکوس
لغتنامه دهخدا
دائر و معکوس . [ ءِ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصطلاح منطقی در موصل تصدیقی باب قیاسات . و آن چنان است که : هر گاه نتیجه ٔ قیاس اقترانی را با یک مقدمه تألیف کنند بر هیأتی قیاسی که با دیگر مقدمه نتیجه دهد،آن قیاس را دائر خوانند. هرگاه که مقابل ...