کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشبیه گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشبیه گر
لغتنامه دهخدا
تشبیه گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) مانندکننده ٔ چیزی به چیزی دیگر : تشبیه گران سخن آرای به صد قرن شبه تو نیابند ز اقران و ز اشباه .سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 345).
-
واژههای مشابه
-
ادات تشبیه
لغتنامه دهخدا
ادات تشبیه . [ اَ ت ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلمه ایست ماننده کردن چیزی را بچیزی و صاحب غیاث اللغات گوید: لفظی که بر تشبیه دلالت کند چنانکه در فارسی لفظ چون و چو و مانند آن - انتهی . و آن درلغت عرب «کاف » و «کاءَن َّ» و «مثل » و «شبه » و امثا...
-
حرف تشبیه
لغتنامه دهخدا
حرف تشبیه . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف شکل . حرف شبه . حرف شکل و شبه . شمس قیس در عنوان حرف شکل و شبه گوید: سین و الف و راء است که در اواخراسماء معنی تشکل و تشبه دهد به چیزی ، چنانکه شرمسارو نگونسار و گرز گاوسار و بمعنی موضع نیز باش...
-
تشبیه کردن
لغتنامه دهخدا
تشبیه کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به چیزی شبیه و مانند کردن . (ناظم الاطباء) : و حکما تن مردم را تشبیه کرده اند به خانه ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96). تا بدان حد که سلاطین روزگار را در نیکوکاری بدو...
-
تشبیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشبه
-
تشبیه و تمثیل
فرهنگ گنجواژه
مشابه سازی.
-
جستوجو در متن
-
شهوت کشتن
لغتنامه دهخدا
شهوت کشتن . [ ش َهَْ وَ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) فرونشاندن شهوت ، و چون آن را به آتش تشبیه می کنند از اینرو با «کشتن » ترکیب میشود : گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی وگرنه تَف ّ این آتش تو را هیزم کند فردا.سنایی .
-
یاروار
لغتنامه دهخدا
یاروار. [ یارْ ] (ص مرکب ) ظاهراً مرکب از «یار» + «وار» ادات تشبیه است به معنی یارمانند در رباعی زیر منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر : چون باز گرسنه در شکاریم همه با نفس و هوای یارواریم همه گر پرده ز روی کارها بردارندمعلوم شود که در چه کاریم همه .
-
نفس درازی
لغتنامه دهخدا
نفس درازی . [ ن َ ف َ دِ ] (حامص مرکب ) زیاده گوئی . (آنندراج ). پرگوئی . یاوه گوئی . (ناظم الاطباء) : یک دم بس است هستی گر هست سرفرازی عمر زیاد نَبْوَد غیر از نفس درازی . میرزایحیی (از آنندراج ). || مراد ضبطنفس است و تشبیه در مطلق طول بنا بر رعایت ا...
-
برسان
لغتنامه دهخدا
برسان . [ب َ ن ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ، ادات تشبیه ) مانند. بمانند. مثل . همچون . بسان . (یادداشت مؤلف ) : جمله صید این جهانیم ای پسرما چو صعوه مرگ برسان زغن . رودکی .غریوی برآوردبرسان شیربسی دشمن آورد چون گور زیر. دقیقی .رخش گشت از اندوه برسان قیرچن...
-
استی
لغتنامه دهخدا
استی . [ اَ / ََ-َس ْ ] (فعل ) -َستی . هستی . قدما گاهی در فعل ناقص «است » یائی مجهول می افزایند که معنی استمرار یا تمنی یا شرط یا شک و تردید از آن استنباط شود و غالباً «استی » را با ادات تشبیه و شک و تمنی مانند: چون و گوئی و پنداری و کاشکی و شاید و ...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (ق ) البته . حتماً. ناچار و لاجرم . (ناظم الاطباء) : فرمان کنی یا نکنی ترسم بر خویشتن ظفر ندهی باری . رودکی .ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بودکنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی . باری از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بِنَمیریم . (ترجمه ٔ تفسیر...
-
آبکش
لغتنامه دهخدا
آبکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) سقاء. کشنده ٔ آب از چاه . مستخلف : بدین چاه در آب سرداست و خوش بفرمای تا من بُوَم آبکش . فردوسی .برهنه سر و پای و دوش آبکش پدر شادمان روز و شب خفته خوش . فردوسی .هم از پیش آن کس که با بوی خوش همی رفت با مشک صد...