کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسمیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسمیط
/tasmit/
معنی
۱. در بدیع، تقسیم کردن یک بیت شعر به چهار پارۀ موزون که در سه پارۀ اول مقفا هستند، مانندِ این شعر: در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود (سعدی۲: ۴۳۹).
۲. = مسمط
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسمیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - مسمط ساختن شعر. 2 - آویختن چیزی .
-
تسمیط
لغتنامه دهخدا
تسمیط. [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن قرض دار خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بر فتراک آویختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر فتراک زین چیزی بستن . (آنندراج ). آویختن چیزی بر پشت اسب خود. (از...
-
تسمیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasmit ۱. در بدیع، تقسیم کردن یک بیت شعر به چهار پارۀ موزون که در سه پارۀ اول مقفا هستند، مانندِ این شعر: در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود (سعدی۲: ۴۳۹).۲. = مسمط
-
واژههای مشابه
-
صنعت تسمیط
لغتنامه دهخدا
صنعت تسمیط. [ ص َ ع َ ت ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به مسمط شود.
-
واژههای همآوا
-
تسمیت
لغتنامه دهخدا
تسمیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) نام خدای گفتن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دعا کردن کسی را که عطسه زند. (تاج المصادر بیهقی ) یرحمک اﷲ گفتن عطسه دهنده را. (منتهی الارب ) (از المنجد) (آ...
-
تسمیة
لغتنامه دهخدا
تسمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). نامیدن و به نامی خواندن و نام نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نام نهادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نام گذاشتن برای کسی ...
-
تصمیت
لغتنامه دهخدا
تصمیت . [ ت َ ] (ع مص ) خاموش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خاموش بودن و خاموش گردانیدن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
تشطیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] taštir ۱. (ادبی) در بدیع، نوعی تسمیط که در آن، هریک از مصراعهای بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیهای آورده میشود، مانندِ این شعر: مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی (سعدی۲: ۵۹۷).۲. (اس...
-
طرائفی
لغتنامه دهخدا
طرائفی . [ طَ ءِ ] (اِخ ) الشیخ عبدالکریم ابن ضرغام ، المعروف بالطرائفی . از ادبای نیمه ٔ دوم قرن نهم هجری است . نام وی را در کتابی خطی که قدیم بود بدین سیاق دیدم : القاضی الفاضل جمال الدین ابن عبدالکریم ابن ضرغام الطرائفی . او راست : کتاب ابکار الاف...
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...
-
مسمط
لغتنامه دهخدا
مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد...
-
درآویختن
لغتنامه دهخدا
درآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژاله به گلنار درآویختند. منوچهری .کباب از ...