کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسعیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسعیر
/tas'ir/
معنی
نرخ گذاشتن؛ بها و ارزش چیزی را معین کردن؛ برای جنسی نرخ تعیین کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نرخبندی، نرخگزاری
۲. تبدیل ارز، قیمتگزاری، تعیین بها کردن،
۳. قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن،
۴. ارزیابی کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسعیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. نرخبندی، نرخگزاری ۲. تبدیل ارز، قیمتگزاری، تعیین بها کردن، ۳. قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن، ۴. ارزیابی کردن
-
تسعیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نرخ گذاشتن برای چیزی ، بها تعیین کردن . 2 - (اِ.) تبدیل ارز.
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب . مولوی .... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی ).گر ز ...
-
تسعیر
لغتنامه دهخدا
تسعیر. [ ت َ] (ع مص ) نرخ نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قرار دادن نرخ برای چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آتش نیک افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (دهار) (آنندرا...
-
تسعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tas'ir نرخ گذاشتن؛ بها و ارزش چیزی را معین کردن؛ برای جنسی نرخ تعیین کردن.
-
تسعیر
دیکشنری فارسی به عربی
تحويل
-
واژههای مشابه
-
تسعیر نامچه
لغتنامه دهخدا
تسعیر نامچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) تسعیرنامه : مشرفان بیوتات موافق اخراجات بعد از وضع باقی صاحبجمعان سند ابتیاع ، به انضمام ده نیم رسومات بر ضمن تسعیرنامچه قلمی و ناظر مهر نموده به خرج خود مجری دارند. (تذکرةالملوک چ 2 ص 10).
-
قابل تسعیر
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتحويل
-
واژههای همآوا
-
تسایر
فرهنگ فارسی معین
(تَ یُ) [ ع . ] (مص م .) روان کردن .
-
تصعیر
لغتنامه دهخدا
تصعیر. [ ت َ ] (ع مص ) روی بگردانیدن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): و لا تُصَعِّر خدک للناس . (قرآن 31 / 18)؛ ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون . (از اقرب الموارد). ||...
-
تسایر
لغتنامه دهخدا
تسایر. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زایل شدن خشم از کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
نرخگزاری
واژگان مترادف و متضاد
تسعیر، قیمتگزاری، نرخبندی