تسعیر. [ ت َ] (ع مص ) نرخ نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قرار دادن نرخ برای چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آتش نیک افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (دهار) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برافروختن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برانگیختن حرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برانگیختن جنگ . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || متفق شدن گروه بر نرخی .(از اقرب الموارد) (از المنجد). || تعمیم یافتن شر در قومی . (از متن اللغة): سعرالقوم شراً؛ عمهم به . قال الجوهری : و لایقال اسعرهم . (متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.