کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسرع
/tasarro'/
معنی
شتافتن؛ مبادرت کردن؛ شتاب کردن در امری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسرع
لغتنامه دهخدا
تسرع . [ ت َ س َرْ رُ ] (ع مص ) شتافتن بسوی بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بشتافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). || پیشی گرفتن وشتافتن به چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || شتاب کردن . (از ال...
-
تسرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasarro' شتافتن؛ مبادرت کردن؛ شتاب کردن در امری.
-
جستوجو در متن
-
متسرع
لغتنامه دهخدا
متسرع . [ م ُ ت َ س َرْ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چست و چالاک و جلد و زود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرع شود.
-
تنزی
لغتنامه دهخدا
تنزی . [ ت َ ن َزْ زی ] (ع مص ) شتافتن و برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توثب و تسرع ، و منه قوله :کأن ّ فؤادَه کرةٌ تنزی حذار البین لو نفع الحذار. (اقرب الموارد).تنزیة. (منتهی الارب ). رجوع به تنزیة شود.
-
بشتافتن
لغتنامه دهخدا
بشتافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) شتافتن . عجله کردن . تعجل . (تاج المصادر بیهقی ). تسرع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تمطر. اهراع . (تاج المصادر بیهقی ). سرعت نمودن . عصف . عصوف . (منتهی الارب ): استعجال ؛ بشتافتن خواستن . (از تاج المصادر بیهقی ) : که ...
-
تفارط
لغتنامه دهخدا
تفارط. [ ت َ رُ ] (ع مص ) رسیدن کسی را اندوه در افراطیا سبقت نمودن اندوه بسوی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیشی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تسابق قوم . (ازاقرب الموارد). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندر...
-
لاکمالان
لغتنامه دهخدا
لاکمالان . [ ک َ ] (اِخ ) از دیههای مرو است و مردم آن به سلامت صدر و کودنی و قلت تصور مثلند. یاقوت گوید: و قد جاء ذکرها (ای ذکرهذه القریة) فی مناظرةبن راهویه والشافعی فی کری رباع مکة فجوزه الشافعی و قال اما بلغک قول النبی صلی اﷲعلیه و سلم ؛ و هل ترک ...
-
ابوالهذیل
لغتنامه دهخدا
ابوالهذیل . [ اَ بُل ْ هَُ ذَ ] (اِخ ) محمدبن هذیل بن عبداﷲبن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم . ابن خلکان گوید: شیخ معتزله ٔ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیک...
-
اسرع
لغتنامه دهخدا
اسرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سرعت . شتاب تر. بشتاب تر. زودتر. تندتر. تیزتر. چالاک تر. سریعتر. ازرع : و هو اسرع الحاسبین . (قرآن 62/6). علی اسرع الحال .- امثال : اسرع غدرةً من الذئب ؛ قال فیه بعض الشعراء:و کنت کذئب السوء اذ قال مرةًلعمرو...