کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریاک خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تریاک خوردن
لغتنامه دهخدا
تریاک خوردن . [ ت َ / ت ِرْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در هلاک خود کوشیدن . (آنندراج ). خود را بتریاک مسموم کردن : بمن گفتی ای آفتاب غلام که افیون حلال است و صهبا حرام چنانم حدیث تو از کار بردکه خواهم از این قصه تریاک خورد. طاهر وحید (از آنندراج )....
-
واژههای مشابه
-
غنچه ٔ تریاک
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ تریاک . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ت َرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غنچه ٔ گل کوکنار. رجوع به کوکنار و تریاک شود.
-
تریاک اکبر
لغتنامه دهخدا
تریاک اکبر. [ ت َ /ت ِرْ ک ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پازهر بری . (ناظم الاطباء). تریاق اکبر. تریاق کبیر : کلکت طبیب انس و جان تریاک اکبر در زبان صفراییی لیک از دهان قی کرده سودا ریخته . خاقانی .ز دشمن جفا بردی از بهر دوست که تریاک اکبر بود ز...
-
تریاک برگردان
لغتنامه دهخدا
تریاک برگردان . [ ت َ/ ت ِرْ ب َ گ َ ] (نف مرکب ) برگراننده ٔ تریاک . داروهاکه تریاک خورده را دهند تا تریاک خورده را قی کند. فادزهر و تریاق تریاک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تریاک بزرگ
لغتنامه دهخدا
تریاک بزرگ . [ ت َ / ت ِرْ ک ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تریاک اکبر. تریاک کبیر : ... و بعلم طب نیز رنج برد و تریاک بزرگ او بدست آورد. (ترجمه ٔطبری بلعمی ). و رجوع به تریاق و ترکیبهای آن شود.
-
تریاک رسیدن
لغتنامه دهخدا
تریاک رسیدن .[ ت َ / ت ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) متکیف شدن به تریاک . (آنندراج ). سرایت کردن نشأه ٔ تریاک در کسی .
-
تریاک روستا
لغتنامه دهخدا
تریاک روستا. [ ت َ / ت ِرْ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تریاق روستا. رجوع به همین کلمه شود.
-
تریاک ده
لغتنامه دهخدا
تریاک ده . [ ت َ / ت ِرْ دِه ْ ] (نف مرکب ) تریاک دهنده . دارودهنده . شفادهنده : تریاک ده اوست مشک ده اوچون چشم گوزن و ناف آهو. (از ص 11 ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).رجوع به تریاک شود.
-
تریاک زن
لغتنامه دهخدا
تریاک زن . [ ت َ / ت ِرْ زَ ] (نف مرکب ) آنکه خشخاش را تیغ زند تا تریاک آن را بگیرند. خشن زن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تریاک سای
لغتنامه دهخدا
تریاک سای . [ ت َ / ت ِرْ ] (نف مرکب ) تریاک مال . (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود.
-
تریاک کاری
لغتنامه دهخدا
تریاک کاری . [ ت َ / ت ِرْ ] (حامص مرکب ) کشت خشخاش برای تریاک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تریاک مال
لغتنامه دهخدا
تریاک مال . [ ت َ / ت ِرْ ] (نف مرکب ) تریاک سای . کسی که تریاک را لوله می کند برای فروش . (ناظم الاطباء).
-
سُخته تِریاک
لهجه و گویش بختیاری
soxta teryâk سوخته تریاک.
-
شیره تِریاک
لهجه و گویش بختیاری
šira teryâk شیرهتریاک (مایع غلیظ و سیاه رنگى که از جوشاندنآبوسوختهتریاکبهدستآید).