کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترف با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ترف با
/tarfbā/
معنی
= ترفینه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترف با
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آشی که در آن قره قروت بریزند.
-
ترف با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tarfbā = ترفینه
-
واژههای مشابه
-
ترف سیاه
لغتنامه دهخدا
ترف سیاه . [ ت َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رخبین . قره قروت . کبح . (زمخشری ).
-
ترف فور
لغتنامه دهخدا
ترف فور. [ تْرِ / ت ِ رِ فُرْ ] (اِخ ) مرکز بخشی است در شمال ناحیه ٔ بورگ واقع در ایالت اَن فرانسه که 1130 تن سکنه دارد.
-
واژههای همآوا
-
ترفبا
لغتنامه دهخدا
ترفبا. [ ت َ ] (اِ مرکب ) آشی را گویند که قاتق آن از قراقروت باشد، چه ترف بمعنی قراقروت و با به معنی آش باشد. (برهان ). آشی که از قراقروت درست کنند چنانکه سکبا آشی است که از سرکه سازند، و سک مخفف سرکه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). آش کشک . (ذخیره ٔ خ...
-
جستوجو در متن
-
ترینه با
لغتنامه دهخدا
ترینه با. [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آش ترینه . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی این کلمه را آورده است و گوید : ترف با وترینه با هر دو همچون دوغ با باشند.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترینه وا شود.
-
ترفبا
لغتنامه دهخدا
ترفبا. [ ت َ ] (اِ مرکب ) آشی را گویند که قاتق آن از قراقروت باشد، چه ترف بمعنی قراقروت و با به معنی آش باشد. (برهان ). آشی که از قراقروت درست کنند چنانکه سکبا آشی است که از سرکه سازند، و سک مخفف سرکه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). آش کشک . (ذخیره ٔ خ...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعنی آش است بمعنی سکبا و زیربا و شوربا. حکیم سنائی گفته : کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما که هست مطبخ ما را بجای...
-
ترب
لغتنامه دهخدا
ترب . [ ت َ ] (اِ) حیلت و زباندانی . (صحاح الفرس ). مکر و حیله و زرق و تزویر و گزاف و زبان آوری . (برهان ). مکر و حیله و گزاف و تزویر. (فرهنگ جهانگیری ). حیله و مکر و فریب و تزویر و فصاحت و زبان آوری . (ناظم الاطباء). حیله و زبان آوری . (انجمن آرا) (...
-
ماستینه
لغتنامه دهخدا
ماستینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیراز. دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پینو. کشک . شیراز. اقط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایشان چیزکی بساختند که آلت شبانان باشد از ماستینه و ترف و گلیمی چند و پاره ای...
-
شیراز
لغتنامه دهخدا
شیراز. (اِ) نانخورشی که شبت را ریز کرده با ماست در مشکی بیامیزند و قدری شیر بر آن ریزند و چند روزبگذارند بماند تا ترش گردد سپس با نان خورند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند، ماستینه گویند و آن چیزی است ک...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) عباسی . از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی ابیات ذیل امثله ٔ لغات آمده است :و کنون باز ترا برگ همی خشک شودبیم آن است مرا بشک بخواهد زدنامن یکی زانه بدم خشک و بفرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت من نارونا.منجمان آم...