کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تدین
/tadayyon/
معنی
۱. دین داشتن.
۲. دیندار شدن؛ متدین شدن.
۳. دینداری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی،
۲. دیندار بودن، متدینبودن ≠ ناپارسایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: tadayyon) (عربی) دیدار بودن ، مؤمن بودن ، دینداری .
-
تدین
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی، ۲. دیندار بودن، متدینبودن ≠ ناپارسایی
-
تدین
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) دین داشتن .
-
تدین
لغتنامه دهخدا
تدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین داری ودرستکاری . (ناظم الاطباء). || وام خواستن .(تاج المصادر بیهق...
-
تدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadayyon ۱. دین داشتن.۲. دیندار شدن؛ متدین شدن.۳. دینداری.
-
جستوجو در متن
-
دین داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dindāri دین داشتن؛ تدین؛ زهد و تقوا.
-
دینداری
واژگان مترادف و متضاد
پارسایی، تدین، تقوا، خداترسی، دیانت ≠ بیدینی
-
وجدان
واژگان مترادف و متضاد
۱. درون، ضمیر ۲. شعور ۳. تدین
-
خویشکاری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - وظیفه شناسی . 2 - پارسایی ، تدین .
-
زاهدانه
لغتنامه دهخدا
زاهدانه . [ هَِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور زهد و تدین . با تدین . (ناظم الاطباء). || منسوب به زاهد. (ناظم الاطباء).
-
تقوا
واژگان مترادف و متضاد
اتقا، پارسایی، پرواپیشگی، پروادار، پرهیزگاری، تدین، تقدس، تورع، دیانت، دینداری، زهد، عفاف، فضیلت، ورع ≠ ناپارسایی
-
خلوصیة
لغتنامه دهخدا
خلوصیة. [ خ ُ صی ی َ ] (ع اِمص ) پاکدامنی . تدین . صداقت . اخلاص . || صافی . (ناظم الاطباء).
-
تورع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ≠ ناپارسایی ۲. پارسا بودن ۳. پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن
-
راستکار شدن
لغتنامه دهخدا
راستکار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راستکاری کردن . راستی فعل داشتن . صادق و متدین و امانت دار و صالح شدن . پرهیزکار شدن . تدین ؛ راستکار شدن . (منتهی الارب ).