کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدبیر ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جرات و تدبیر
فرهنگ گنجواژه
کار کشتگی.
-
جستوجو در متن
-
فن ساختن
لغتنامه دهخدا
فن ساختن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) حیله ساختن . حیله کردن . تدبیر کردن : دل شیرین حساب شیر میکردچه فن سازد، در آن تدبیر میکرد. نظامی .بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بیمایه زبون باشد هرچند که بستیزد.سعدی .
-
چاره جستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمان کردن، علاج کردن ۲. چاره طلبیدن، چاره ساختن، تدبیر اندیشیدن ۳. از عهده برآمدن
-
داوری ساختن
لغتنامه دهخدا
داوری ساختن . [ وَ ت َ ](مص مرکب ) نزاع و جنگ و جدال بپا کردن : بگاه جوانی و گندآوری یکی بیهده ساختم داوری . فردوسی .نهفته نشد تیغ اسکندری چه سازی بما بر چنین داوری . فردوسی .به سر چاره ها سازی و داوری بری رنج تا گنج گردآوری . اسدی .وز این بیهده داور...
-
چاره برانداختن
لغتنامه دهخدا
چاره برانداختن . [ رَ / رِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) چاره پیداکردن . (آنندراج ). چاره جستن : یکی چاره باید برانداختن به تزویر مردم خوری ساختن . نظامی (از آنندراج ).|| تدبیر نمودن . (آنندراج ).
-
توقیعزن
لغتنامه دهخدا
توقیعزن . [ ت َ / تُو زَ ] (نف مرکب ) مُهرزن . کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را : گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنوبارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز. منوچهری .رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دام کردن
لغتنامه دهخدا
دام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیه ٔ دام . ساختن دام . نهادن دام . چیدن دام . || حیله و اسباب مکر ساختن : ای کام دلت دام کرده دین راهشدار که این راه انبیا نیست . ناصرخسرو.کسی که دام کند نام نیک از پی نان یقین بدان تو که دامست نانش مر جان را. (از ...
-
بند و بست
لغتنامه دهخدا
بند و بست . [ ب َ دُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف ).- بند و بست بودن ؛ بسته بودن .مقفل بودن . (فرهنگ فارسی معین ).|| مجازاً توطئه . ساخت و پاخت . (فرهنگ فارسی معین ).ساختن دو کس با یکدیگر ب...
-
بکار بودن
لغتنامه دهخدا
بکار بودن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) لازم بودن . ضرور بودن . مصرف داشتن : مرا مرد بکار است خاصه شما. (تاریخ سیستان ). دست فرا کردند اندر اوانی فروختن ... بناها ساختن و استران خریدن و ستوران که آن هیچ بکار نبود. (تاریخ سیستان ). و دیگر اندر نفقات که بکار...
-
چاره ساختن
لغتنامه دهخدا
چاره ساختن . [ رَ / رِ ت َ] (مص مرکب ) تدبیر نمودن . در اصلاح کار یا امری حیلت اندیشیدن . کاری را از روی عقل و تدبیر به انجام رسانیدن . تامل و تفکر در اجرای امری نمودن : بدانش کنون چاره ٔ خویش سازمبادا که آید بدشمن نیاز. فردوسی .که تا از گریزش چه گوی...
-
تبییت
لغتنامه دهخدا
تبییت . [ ت َب ْ ] (ع مص ) شبیخون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). شبیخون برآوردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) || بشب کاری ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (آنندرا...
-
نخجیر
لغتنامه دهخدا
نخجیر. [ ن َ ] (اِ) شکار. (برهان قاطع) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). صید. (ناظم الاطباء). نخچیر. برای مطالعه ٔ معانی و شواهد رجوع به نخچیر شود.- نخجیر افکندن : ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکنداحمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند. منوچهری...
-
خلیفت
لغتنامه دهخدا
خلیفت . [ خ َ ف َ ] (ع اِ) خلیفه . جانشین : تو امروز خلیفت مایی و فرمان مابدین ولایت بی اندازه می دانی . (تاریخ بیهقی ). و بدین آن خواست تا خبر بدور و نزدیک برسد که ما خلیفت و ولیعهد اوئیم . (تاریخ بیهقی ). وی سوی خراسان و نشابور بازگشت و امیران پدر ...
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...
-
ترکان خاتون
لغتنامه دهخدا
ترکان خاتون . [ ت َ ] (اِخ ) مادر سلطان محمد خوارزمشاه دختر یکی از امرای ترک بود و چون قبول همسری سلطان تکش نمود کسان و نزدیکان خود را در کارهای دولتی دخالت داد و هر ناحیه ای که بدست تکش یا سلطان محمد گشوده می شد، یکی از خواص ترکان خاتون بحکومت آن من...