کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخیم
لغتنامه دهخدا
تخیم . [ ت َ خ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) خیمه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). خیمه زدن درجایی . || خوش بوی کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
واژههای همآوا
-
طخیم
لغتنامه دهخدا
طخیم . [ طَ ] (ع اِ) گوشت خشک که به سیاهی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طخیم
لغتنامه دهخدا
طخیم . [ طُ خ َ ] (اِخ ) ابن ابی الطخماء. شاعری است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
متخیم
لغتنامه دهخدا
متخیم . [ م ُ ت َ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) خیمه ٔ خود زننده به جائی . (آنندراج ). کسی که خیمه می زند و چادر برمی افرازد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تخیم شود.
-
خیمه زدن
لغتنامه دهخدا
خیمه زدن . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خیمه برپا کردن . نصب چادر کردن . خیمه کشیدن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کنایه از جایی فرود آمدن . مقیم شدن . تخیم . استخیام : سراپرده و خیمه زد با سپاه . فردوسی .سراپرده زد بر لب آب شاه همه خیمه...