کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخلف
/taxallof/
معنی
۱. خلاف کردن.
۲. خلاف وعده کردن؛ خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن.
۳. عقب ماندن؛ واپس ماندن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تجاوز، تخطی، تمرد، اشتباه، خلاف، رویگردانی، سرپیچی، قصور
۲. سرپیچی کردن، خلاف جستن،
۳. پیمانشکنی، خلفوعده، نقضعهد
۴. خلافکار
برابر فارسی
سرپیچ
فعل
بن گذشته: تخلف کرد
بن حال: تخلف کن
دیکشنری
breach, infraction, malfeasance, offense, violation, wrong, wrongdoing
-
جستوجوی دقیق
-
تخلف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجاوز، تخطی، تمرد، اشتباه، خلاف، رویگردانی، سرپیچی، قصور ۲. سرپیچی کردن، خلاف جستن، ۳. پیمانشکنی، خلفوعده، نقضعهد ۴. خلافکار
-
تخلف
فرهنگ واژههای سره
سرپیچ
-
تخلف
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ لُّ) [ ع . ] (مص م .) خلاف کردن ، خلاف وعده کردن .
-
تخلف
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) سپس ماندن ، واپس کشیدن ، بازماندن ، دنبال افتادن .
-
تخلف
لغتنامه دهخدا
تخلف . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) واپس ایستادن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . (زوزنی ). سپس ماندن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درعقب ماندگی و درنگی و توقف . (ناظم الاطباء). تأخر. (اقرب الموارد) (المنجد). بازپس ایستادن ....
-
تخلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxallof ۱. خلاف کردن.۲. خلاف وعده کردن؛ خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن.۳. عقب ماندن؛ واپس ماندن.
-
تخلف
دیکشنری فارسی به عربی
انتهاک , تجاوز
-
واژههای مشابه
-
تخلف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلاف کردن ۲. سرپیچی کردن ۳. بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن ۴. بازماندن، دنبال افتادن
-
تخلف ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
تخلف کردن، خلاف کردن، قصور ورزیدن
-
تخلف افتادن
لغتنامه دهخدا
تخلف افتادن .[ ت َ خ َل ْ ل ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) خلاف وعده و عهد واقع شدن امری . در این بیت ، خطا بودن ، تفسیر بخطا کردن ،تعبیر نادرست و مانند آنها معنی میدهد : بود این نکته پر روشن که در باب جناب توتخلف تا ابد افتاده در اقوال انسانی .علی خراسانی (از...
-
تخلف کردن
لغتنامه دهخدا
تخلف کردن . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلاف کردن . بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری : بر چهره ٔ ما خاک در دوست گواه است کز طاعت میخانه نکردیم تخلف . علی خراسانی (از آنندراج ).رجوع به تخلف شود.
-
لَا تُخْلِفُ
فرهنگ واژگان قرآن
تخلّف نمي کني
-
تخلف کرد
دیکشنری فارسی به عربی
ارتَکَبَ مُخالَفَة
-
تخلف بلدان العالم الثالث
دیکشنری عربی به فارسی
عقب ماندگي کشورهاي جهان سوم