کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلص کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلص کردن
لغتنامه دهخدا
تخلص کردن . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ذکر نمودن شاعر تخلص خود را در شعر. (ناظم الاطباء). رجوع به تخلص شود.
-
جستوجو در متن
-
بهمانی
لغتنامه دهخدا
بهمانی . [ ب َ ](ضمیر مبهم ) کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا پاستار و پیستار گویند. (آنندراج ) : به تخلص نتوان همسری من کردن چه اگر نام فلانی شده یا بهمانی .سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
ناظم شیرازی
لغتنامه دهخدا
ناظم شیرازی . [ ظِ م ِ ] (اِخ ) معروف به نظاما. از شاعران قرن یازدهم هجری و معاصر باصفویه است ، به روایت نصرآبادی به شغل بنائی اشتغال داشته و مدتی سالم تخلص می کرده سپس تخلص ناظم را اختیار کرده است . او راست :خرامش گرچه در هر گام صیدی در کمین داردنگا...
-
نظیر مشهدی
لغتنامه دهخدا
نظیر مشهدی . [ ن َ رِ م َ هََ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری قمری و معاصر نظیری نیشابوری است . وی ابتدا نظیری تخلص داشته و«به سال هَ . ق . به هندآمده نظیری نیشابوری از او خواست که ترک این تخلص کند، وی یاء آخر را انداخت و از آن به بعد نظیر تخلص شد...
-
درد کردن
لغتنامه دهخدا
درد کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دارای رنج و درد بودن واحساس وجع کردن . (ناظم الاطباء). متألم و متأثر و رنجور بودن . دردمند و آزرده از درد بودن : دردی که دل ز دست تو می کرد می کندبر دل چگونه دست نهم درد می کند. خواجه آصفی (از آنندراج ).التذاع ؛ ...
-
قرشی
لغتنامه دهخدا
قرشی . [ ] (اِخ ) شاعری است . درمجالس النفایس آورد که : در سمرقند میبود، و در بازار دکان صحافی داشته و جمیع ظرفاء در دکان او جمع میگشته اند، او از این جمعیت پریشان میگشته زیرا که مانعمشتری میشده اند، و مولانا در شکایت این مطلع گفته :نیست آیین محبت کر...
-
عزم کردن
لغتنامه دهخدا
عزم کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . آهنگ کردن : ز بعد یوسف ایوب صابر آمد بازبدهر بد صدوهفتاد و کرد عزم سفر. ناصرخسرو.گر کردی این عزم کسی را ز تفکرنفرین کندی هر کس بر آزر بتگر. ناصرخسرو.نکند باز رأی صید ملخ نکند شیر عزم زخم شکال . ؟ (از ک...
-
فغانی
لغتنامه دهخدا
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد. این مطلع از اوست :هرکه چون صورت چین دیده به روی تو گشادچشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد.معلوم شد که خواجه میر مست که میر در این نسخه به تخلص یاد کرده ،فی الواقع ذوفنون عالم است و اشع...
-
جهانشاه قاجار
لغتنامه دهخدا
جهانشاه قاجار. [ ج َ هَِ ] (اِخ ) پسر فتحعلیشاه . از شاعران است . وی در اشعار خود به جهان تخلص میکرد. او راست : نوید وصل بمن میدهی ولی ترسم کشد بوعده ٔ وصل تو انتظار مرا.گذر بکوی تو جایی نمیتوان کردن ز بس بکوی تو دل بر سر دل افتاده ست .ای صبا کن گذری...
-
گریز
لغتنامه دهخدا
گریز. [ گ ُ ] (اِمص ) گریختن . فرار کردن : گر کند هیچگاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز. خسروی .ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ . عنصری .گرفتن ره دشمن اندر گریزمفرمای و خون زبونان مریز. اسدی .چو ثابت نباشد به جنگ و ستیزاز آن به...
-
طایفا
لغتنامه دهخدا
طایفا. [ ی ِ ] (اِخ ) جربادقانی محمدعلی . فرزند حاج محمدحسین ساکن جربادقان . جد اعلای ایشان ملا کمال الدین حسین در نجف اشرف ساکن بود، چون شیعه بود اهل روم آزار او میکردند به این سبب به جربادقان آمد. پادشاه دیندار شاه اسماعیل ماضی که به آنجا آمد از ای...
-
تشبیب
لغتنامه دهخدا
تشبیب . [ ت َ ] (ع مص ) صفت جمال زن و حال خود با وی بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). وصف جمال زن و حال خود با وی در شعر بگفتن . (زوزنی ). غزل گفتن یعنی صورت و جمال زنی و حال خود با وی در عشق گفتن . (منتهی الارب ). غزل خواندن به زنان و اظهار تعشق کردن به...
-
انتحال
لغتنامه دهخدا
انتحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چیز کسی را جهت خود دعوی کردن . || شعر دیگری را بر خود بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شعر یا سخن دیگری را برای خود دعوی کردن . (از اقرب الموارد). سخن کسی دیگر بر خویشتن بستن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر ب...
-
حسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: مَحاسِن] hosn ۱. خوبی؛ نیکویی: حسن نیت.۲. (اسم) ویژگی مثبت؛ امتیاز.۳. زیبایی؛ جمال.〈حسن تخلص: (ادبی) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوهای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میا...