کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تختۀ معابد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
temple blocks/ temple block, wooden fish
تختۀ معابد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سازی به شکل جعبهای چوبی و توخالی بهصورت گُردهماهی از خانوادۀ طبلوارهها
-
واژههای مشابه
-
تخته
واژگان مترادف و متضاد
۱. چوب ۲. لوح ۳. صفحه، ورق ۴. طاقه، عدد، قطعه ۵. تابوت
-
تخته
فرهنگ فارسی معین
(تَ تِ) (اِ.) 1 - چوب پهن و مسطح . 2 - صفحه . 3 - تابوت . 4 - واحد شمارش برای قالی و پارچه . 5 - هر چیز مسطح و صاف .
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بشاریات در بخش آب یک شهرستان قزوین است که در بیست وچهارهزارگزی باختر آب یک و نه هزارگزی راه عمومی قرار دارد. جلگه ای معتدل است . آب آن از قنات و چاه و محصولش غلات و هندوانه است و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ میانه ٔ شمال و مغرب خنج . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پارچه ٔ چوب . (آنندراج ). قطعه ٔ چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج معرب آن . (از منتهی الارب ). چوب به پهنابریده ٔ مسطح وعریض ، ساختن کشتی ، صندوق ، کرسی ، تخت ، در، تابوت ، پوشش سقف گور، جعب...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنج دربخش مرکزی شهرستان لار است که در 126 هزارگزی شمال باختری لار و در دامنه ٔ شمالی ارتفاعات لیتو قرار دارد. گرمسیر است و 76 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی آنجا زراعت است و...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاهرود در بخش حومه ٔ شهرستان سنندج است که در بیست ویک هزارگزی جنوب باختری سنندج و پنج هزارگزی جنوب باختری زندان قرار دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت ُ ت َ / ت ِ] (ن مف ) مخفف توخته است که بمعنی ادا کرده و گزارده باشد، اعم از قرض و دین و امانت و نماز. (برهان ).
-
تخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxte ۱. تکۀ چوب بریدهشدۀ پهن.۲. هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش.۳. قطعۀ زمین هموار.۴. ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آنها.۵. واحد شمارش قالی، قالیچه، و مانندِ آن: یک تخته قالی، دو تخته قالیچه.۶. تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند.۷. جا...
-
تخته
دیکشنری فارسی به عربی
سجل الحسابات , فم , قرص , لوح خشبي , لوحة
-
تخته
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: taxta طاری: taxta طامه ای: taxta طرقی: taxta کشه ای: taxta نطنزی: taxta
-
تَختَه
لهجه و گویش بختیاری
taxta 1. تخته چوب؛ 2. بخشى از زمین یا باغکرتبندى یا قسمتبندى شده.
-
تخته
لهجه و گویش تهرانی
قواره ،مثل یک تخته قالی، پارچه