کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تخبط
/taxabbot/
معنی
۱. بر گزاف و بیراه رفتن.
۲. تباهی خِرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخبط
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ بُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تباه کردن . 2 - خرد را تباه کردن . 3 - (مص ل .) بر گزاف و بیراه رفتن .
-
تخبط
لغتنامه دهخدا
تخبط. [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) زدن شتر دست را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به شدت زدن کسی یا چیزی را. یقال : تخبط البعیر بیده الارض َ؛ اذا ضربها. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تباه و ناقص عقل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تباه...
-
تخبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxabbot ۱. بر گزاف و بیراه رفتن.۲. تباهی خِرد.
-
واژههای همآوا
-
تُخْبِتَ
فرهنگ واژگان قرآن
نرم و خاشع و متواضع شد (کلمه خبت به معناي زمين مطمئن و محکم است ، و وقتي گفته ميشود : أخبت الرجل معنايش اين است که تصميم گرفت به زميني محکم برود ، و يا در آن زمين پياده شد و به تدريج در معناي نرمي و تواضع استعمال شده که در آيه واخبتوا الي ربهم به هم...
-
جستوجو در متن
-
رستم الحکما
لغتنامه دهخدا
رستم الحکما. [ رُ ت َ مُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) مردی ادیب و شاعر و متفلسف در اواخر دوره ٔ صفویه و اوایل دوره ٔ زندیه بود که به تخبط دچار شد. تألیفاتی دارد که محتوی مطالب غیرجدی است . کتابی در تاریخ دارد بنام «رستم التواریخ » که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ...
-
متخبط
لغتنامه دهخدا
متخبط. [ م ُ ت َ خ َب ْ ب ِ ] (ع ص ) برگزاف بی راه رونده . (آنندراج ) (از فرهنگ جانسون ). || به دیوانگی دارنده . (آنندراج ). دیوانه و احمق . (ناظم الاطباء). || جن گرفته و جن دار و سرگشته . || مخرب و خراب کننده و مفسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ...
-
دیوانه کردن
لغتنامه دهخدا
دیوانه کردن . [ ن َ /ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تباه خرد کردن . ناقص عقل ساختن . تجنین . اجنان . تخبط. (ترجمان القرآن ) : دیوانه کنی و پس گریزی هشیار نه ای مگر که مستی . خاقانی .گفتم بگوشه ای بنشینم چو عاقلان دیوانه ام کند چو پریوار بگذرد. سعدی .پیش پدر...
-
اریک
لغتنامه دهخدا
اریک . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است در بادیه که ذکر او در کلام عرب بسیار آید. نابغه گوید:عَفی ذوحِسی ً من فَرْتَنی فالفوارع ُفَشَطّا أریک فالتِّلاع ُ الدّوافعُ.و ابوعبیده در شرح بیت گوید: اریک وادیی است و ذوحسی ً دربلاد بنی مُرّه باشد و در موضع دیگر گوید:...