کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحلیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحلیة
لغتنامه دهخدا
تحلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ل و») شیرین بکردن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). شیرین کردن . (زوزنی )(غیاث اللغات ) (آنندراج ). شیرین گردانیدن پِسْت را و به این معنی مهموز گفتن خلاف قیاس است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر ...
-
تحلیة
لغتنامه دهخدا
تحلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ل ی ») بازیور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیور بکردن . (زوزنی ). زیوربستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ). زن را زیور پوشانیدن و زیور برای وی ساختن . (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطب...
-
واژههای مشابه
-
تحلیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تحلیة ] (مص م .) زیور بر نهادن ، زینت دادن .
-
تحلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تحلیَة] [قدیمی] tahliye به زیور آراستن؛ زینت دادن.
-
واژههای همآوا
-
تحلیت
لغتنامه دهخدا
تحلیت . [ ت َ ] (اِ) شعوری بنقل مجمعالفرس ، این کلمه را مرادف تنبلیت بمعنی بار اندک آورده و بدون تردید تصحیف تنبلیت و یا تملیت است . رجوع به این دو کلمه در همین لغت نامه و لسان العجم شعوری ج 1 ورق 272 ب شود.
-
جستوجو در متن
-
حُلُّواْ
فرهنگ واژگان قرآن
تزیین شده اند ( مصدر آن تحليه است و تحليه به معناي خودآرايي است )
-
يُحَلَّوْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
آراسته مي شوند (مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن تحليه است و تحليه به معناي خودآرايي است )
-
خودآرایی
لغتنامه دهخدا
خودآرایی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) آرایش خود. تحلیه ٔ خود. زیورآرایی خود. تزیّن . بَزَک . (یادداشت بخط مؤلف ). || کبر. غرور. نخوت . نمایش خود.
-
محلی
لغتنامه دهخدا
محلی . [ م ُ ح َل ْ لی ] (ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده . (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود. || آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را....
-
محلی
لغتنامه دهخدا
محلی . [ م ُ ] (ع ص ) آرایش کننده ٔ چشمها. رجوع به احلاء شود. || کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . || شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد شناوی مصری متوفی به سال 1028 هَ .ق . او راست : تحلیة البصائر بالتمشیة علی الجواهر.
-
محلی
لغتنامه دهخدا
محلی . [ م ُ ح َل ْ لا ] (ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده ٔ با زیور. (ناظم الاطباء). آراسته شده و زیورداده شده . (غیاث ) (از منتهی الارب ) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَّلی و جوهر. (سندبادنامه ص 313). هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر ت...