کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحریض کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحریض کردن
لغتنامه دهخدا
تحریض کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . تشویق کردن . راغب کردن کسی را برای کاری : یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه ٔ کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 226). رجوع به تحریض و تحریض دادن شود.
-
واژههای مشابه
-
تحريض
دیکشنری عربی به فارسی
تحريک , اغوا
-
جستوجو در متن
-
برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ)(مص م .) تحریض کردن ، تحریک کردن .
-
برانگیختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به هیجانآوردن، تحریض کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن، تهییج کردن ۲. آنتریک کردن، تحریک کردن ۳. وادار کردن، وا داشتن ۴. مبعوث کردن، زنده کردن ۵. روانه کردن
-
برغلانیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ غَ دَ) (مص م .) = ورغلانیدن : برانگیختن ، تحریض کردن .
-
تشجیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق ۲. دلیر کردن، جرات کردن، قویدل ساختن، روحیهدادن، برانگیختن
-
اغرا کردن
لغتنامه دهخدا
اغرا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشویق کردن . ترغیب کردن . تحریض کردن : در نهان ایشان را اغرا کرده و دل قوی گردانیده . (تاریخ بیهقی ص 537). و رجوع به اغراء شود.
-
برافزولیدن
لغتنامه دهخدا
برافزولیدن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) تحریک کردن . تحریض کردن . وادار کردن . برافژولیدن : احثه علیه ؛ برافزولید او را بر آن . (منتهی الارب ). رجوع به افژولیدن و برافژولیدن شود.
-
براغلیدن
لغتنامه دهخدا
براغلیدن . [ ب َ غ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف برآغالیدن . کسی را بر جنگ تیز کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تحریض کردن و برانگیختن باشد و بعربی اغراء گویند. (برهان ).
-
اوژولیدن
لغتنامه دهخدا
اوژولیدن . [ اَ دَ ] (مص )برانگیزانیدن و تحریک و تحریض کردن . تشجیع کردن . (ناظم الاطباء). برانگیختن بجنگ و غیره . || تقاضا نمودن . || تعجیل کردن و شتاب نمودن . || پریشان کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || بزور گرفتن . (ناظم الاطباء).
-
بر کاری داشتن
لغتنامه دهخدا
بر کاری داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تحریض . بعث . (ترجمان القرآن ). بکاری واداشتن . بکاری وادار کردن .
-
الذام
لغتنامه دهخدا
الذام . [ اِ ] (ع مص ) لازم گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِلزام . ملتزم گردانیدن کسی به کسی . (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن و ترغیب دادن و تحریض کردن . (منتهی الارب ). ترغیب و تحریض کسی . مولع کردن . اُلذِم َ به (مجهولاً)؛ اولعبه ، فهو م...
-
اغرای کردن
لغتنامه دهخدا
اغرای کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن . ترغیب نمودن . قوی دل گردانیدن : اغرای تمام کرده بود و کار ما را در چشم و دل ایشان سبک کرده و گفته که پای افشارید و هرچند مردم باید بفرستم . (تاریخ بیهقی ص 538). و رجوع به اغرا کردن و اغراء شود.