کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحدث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحدث
/tahaddos/
معنی
۱. حدیث کردن؛ سخن گفتن.
۲. خبر دادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحدث
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، حدیث کردن .
-
تحدث
لغتنامه دهخدا
تحدث . [ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). سخن گفتن و خبر دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
تحدث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahaddos ۱. حدیث کردن؛ سخن گفتن.۲. خبر دادن.
-
واژههای مشابه
-
تُحَدِّثُ
فرهنگ واژگان قرآن
نقل مي کند-سخن مي گويد(مؤنث)
-
واژههای همآوا
-
تحدس
لغتنامه دهخدا
تحدس .[ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) خبر خواستن در خفیه . (تاج المصادر بیهقی ). تحدس اخبار یا تحدس از اخبار؛ تفحص آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)؛ تخبرآن . (قطر المحیط). اراده ٔ دانستن چیزی کردن از راهی که بدان راه نبرند. (اقرب الموارد)...
-
تُحَدِّثُ
فرهنگ واژگان قرآن
نقل مي کند-سخن مي گويد(مؤنث)
-
جستوجو در متن
-
متحدث
لغتنامه دهخدا
متحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ). بیان کننده . (ناظم الاطباء) : شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش . سعدی .و رجوع به تحدث شود. || مورخ و راوی اخبار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || هر چیزی که از نو پدید آید. (ناظم ال...
-
نهترة
لغتنامه دهخدا
نهترة. [ ن َ ت َ رَ ] (ع مص ) حکایت دروغ کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نهتر علینا؛ تحدث بالکذب . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
متحدث
لغتنامه دهخدا
متحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دَ ] (ع اِ) جای سخن گفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و تحدث شود.
-
حدیث کردن
لغتنامه دهخدا
حدیث کردن . [ ح َ ک َ دَ ](مص مرکب ) حکایت کردن . نقل کردن . تحدیث . (تاج المصادر بیهقی ). قصه کردن . || خبر کردن . تحدث . || یاد کردن . مذکور ساختن . || سخن گفتن . || وصف کردن . || انشاد. (تاج المصادر بیهقی ).- حدیث از کسی کردن ؛ رسو. (تاج المصادر ...
-
اختلاج
لغتنامه دهخدا
اختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .- اختلاج الاعضاء ؛ برجستن اندام . جستن اندامها. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تاج المصادر بیهقی )...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت موازر. کان یهواها مزاحم بن مرة العقیلی و یتحدث الیها مدة و شاع امرها و تحدث جواری الحی به فنهاه اهلها عنها و کانوا متجاورین و شکوه الی الاشیاخ من قومه فنهوه و اشتدوا علیه فکان یتفلت الیها فی اوقات الغفلات فیتحدثان و یتشاک...