کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحجی
لغتنامه دهخدا
تحجی . [ ت َ ح َج ْ جی ] (ع مص ) زمزمه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || مقیم شدن در مکانی . یقال : تحجیت بهذا المکان ؛ای سبقتکم الیه و لزمته قبلکم . || قصد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر الم...
-
واژههای همآوا
-
تهجی
واژگان مترادف و متضاد
هجی کردن، تفکیکحروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
-
تهجّی
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ جّ) [ ع . ] (مص م .) هجی کردن حروف .
-
تهجی
لغتنامه دهخدا
تهجی . [ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع مص ) به هجا کردن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمردن حروف به اسمهای آنان . (از اقرب الموارد). هجا کردن ؛ یعنی حروف مفرده را با همدیگر ترکیب دادن . (غیاث اللغات ) ...
-
تهجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahajji ۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
-
جستوجو در متن
-
متحجی
لغتنامه دهخدا
متحجی . [ م ُ ت َ ح َج ج ] (ع ص ) مقیم شونده به مکان . (آنندراج ). مقیم و ساکن در جائی . (ناظم الاطباء). || قصد کننده ٔ چیزی . (آنندراج ). || حریص و آزمند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحجی شود.
-
حجا
لغتنامه دهخدا
حجا. [ ح َ ] (ع اِ) کرانه و سوی چیزی . ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله . حباب . نفاخات . (بحر الجواهر). سوار آب . || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند.حجاء. (منتهی الارب ). زمزمه ٔ مجوس . زمزمه ٔ گبرکان . تحجی . || ناحیت . ج ، اح...