کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجلی گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجلی گاه
لغتنامه دهخدا
تجلی گاه . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) تجلی کده . (ناظم الاطباء) : هوای تاخت بر جان آه گردیدولی چون شد تجلی گاه گردید. محمد زمان راسخ (از آنندراج ).طپیدن ره ندارد در تجلی گاه حیرانی توان گر پای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا. بیدل (ایضاً).و رجوع به ت...
-
واژههای مشابه
-
علی تجلی
لغتنامه دهخدا
علی تجلی . [ ع َ ی ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) ابن حسین اردکانی شیرازی (علی رضا...)، مشهور به تجلی . رجوع به علی رضا (ابن حسین ...) و تجلی شود.
-
تجلی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلوه کردن، جلوهگر شدن ۲. ظاهر شدن، متجلی شدن
-
تجلی الرومی
لغتنامه دهخدا
تجلی الرومی . [ ت َ ج َل ْ لِرْ رو ] (اِخ ) ذوالفقاربن عبداﷲالکاتب البرزرینی الرومی متخلص به تجلی . متوفی بسال 1100 در صوفیه . او را دیوان شعری به ترکی است . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 344).
-
تجلی زار
لغتنامه دهخدا
تجلی زار. [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگام تجلی نور الهی بر آن : غنچه سان از دست برده غمزه ٔ خوبان مراهر تجلی زار چاک سینه صبح محشر است . ملا بیخود جامی ...
-
تجلی اول
لغتنامه دهخدا
تجلی اول . [ ت َ ج َل ْ لی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) کنایه از سرور عالم صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (آنندراج از مظهر العجایب ).
-
تجلی داشتن
لغتنامه دهخدا
تجلی داشتن . [ ت َ ج َل ْ لی ت َ ] (مص مرکب ) جلوه داشتن . تجلی کردن . ظهور : در دل هر ذره چون دارد تجلی حسن اوترسم اندازد هوایش بر در دلها مرا. اثیر (از آنندراج ).شب که در گلشن تجلی آن قیامت پیشه داشت از شراب رنگ گل شبنم پری در شیشه داشت . بیخود جام...
-
تجلی ذاتی
لغتنامه دهخدا
تجلی ذاتی . [ ت َ ج َل ْ لی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجلیی است که مبداء آن ذات بود بی اعتبار صفتی از صفات ، هرچند که این تجلی جز بواسطه ٔ اسماء و صفات حاصل نمیشود. چه حق تعالی از حیث ذات بر موجودات تجلی نکند و تجلی او از وراء حجابی از حجابهای اسم ...
-
تجلی شهودی
لغتنامه دهخدا
تجلی شهودی . [ ت َ ج َل ْ لی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از ظهور وجودی که باسم النور مسمی است . و آن ظهور حق باشد بصور اسماء خود در اکوان ، آنچنانی که خود صور اوست و این ظهور به نفس الرحمن تعبیر میشود که همه ٔ موجودات از فیض وجود او جا...
-
تجلی صفاتی
لغتنامه دهخدا
تجلی صفاتی . [ ت َ ج َل ْ لی ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل تجلی ذاتی . جرجانی آرد: تجلی الصفاتی ؛ مایکون مبدؤه صفة من الصفات من حیث تعینها و امتیازها عن الذات . (تعریفات ). و رجوع به تجلی و تجلی ذاتی شود.
-
تجلی قیامت
لغتنامه دهخدا
تجلی قیامت . [ ت َ ج َل ْ لی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از اسماء محبوب . (آنندراج ). معشوقه ای که در تابداری و رونق فایق بر دیگران باشد. (ناظم الاطباء) : در آتشم نشاند تجلی قیامتی پهلو بشمع طور زند عکس من در آب .ملا بیخود جامی (از آنندراج ).
-
تجلی کردن
لغتنامه دهخدا
تجلی کردن . [ ت َ ج َل ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر و آشکار شدن . جلوه کردن : گفت از دریچه ٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سر مشاهده ٔ او بر تو تجلی کند. (گلستان باب پنجم ).ماه و پروین از خجالت رخ فروپوشند اگرآفتاب آسا کند در شب تجلی روی ت...
-
شب تجلی
لغتنامه دهخدا
شب تجلی . [ ش َ ب ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) شبی که موسی (ع ) را در وادی ایمن انوار الهی به مشاهده رسید. (آنندراج ) : کمال دانش او خود ز شرح مستغنی است به ماهتاب چه حاجت ، شب تجلی را.ظهیر فاریابی .
-
حسین تجلی
لغتنامه دهخدا
حسین تجلی . [ ح ُ س َن ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) (محمد...) شاعر کاشانی به هند رفت و در 1041 هَ . ق . درگذشت . (ذریعه ج 9 ص 168).