کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب لرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تب لرزه
/tablarze/
معنی
۱. = مالاریا
۲. تبولرز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تب لرزه
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ زِ) (اِمر.) نک مالاریا.
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
تب لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبلرز› (پزشکی) tablarze ۱. = مالاریا۲. تبولرز.
-
واژههای مشابه
-
تب تب
لهجه و گویش تهرانی
از اصوات
-
relapsing fever
تب بازگشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← تب راجعه
-
antipyretic, febrifuge, febricide, antifebrile, antithermic
تببُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دارو یا فرایندی که موجب کاهش یا قطع تب میشود
-
antipyresis
تببُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] کاربرد درمانی داروهای تببُر
-
recurrent fever
تب راجعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی بیماری عفونی که بهوسیلۀ بندپایان منتقل میشود و عامل آن گونههای مختلف بورلیاست (Borrelia) و مشخصۀ اصلی آن تبهای مکرر و عودکننده همراه با باکتریخونی است متـ . تب بازگشتی relapsing fever
-
remittent fever
تب فروکاستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تب با نوسانات روزانه که قطع نمیشود
-
puerperal fever
تب نفاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نشانگانی همراه با عفونت باکتریایی و گندخونی پس از زایمان
-
تب بر
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بُ) (ص فا.) چیزی که تب را قطع کند.
-
تب خال
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید.
-
تب آز
لغتنامه دهخدا
تب آز. [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ) کنایه از شدت حرص باشد. حرارت طمع. شدت و حدت شره : کفت عیسی آسا به اعجاز همت تب آز را پیش از آهنگ بسته .خاقانی .
-
تب آمدن
لغتنامه دهخدا
تب آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن تب . تب آمدن کسی را؛ گرفتار تب شدن . تب کردن : همسایه شنید آه من گفت خاقانی را مگر تب آمد. خاقانی .یکی را تب آمد ز صاحبدلان کسی گفت شکر بخواه از فلان .(بوستان ).