کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباه دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تبه دست
لغتنامه دهخدا
تبه دست . [ ت َ ب َه ْ دَ ] (ص مرکب ) تباه دست . رجوع به تباه دست شود.
-
دست فرسود
لغتنامه دهخدا
دست فرسود. [ دَ ف َ ] (ن مف مرکب ) دست فرسوده . فرسوده شده با دست . (ناظم الاطباء). استعمال شده : دست فرسود حل و عقد تو بادهرچه در کلک دهر مقدور است . انوری .|| دست خورده . کالای مستعمل و تباه شده . (آنندراج ). و رجوع به دست خورده در ردیف خود شود.
-
دست خورده
لغتنامه دهخدا
دست خورده . [ دَ خوَرْ/ خُوْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کالای مستعمل . تباه شده .(آنندراج ). فرسوده . لمس شده . دست فرسوده : ترا ز سیلی استاد رخ فسرده شودمتاع از نظر افتد چو دست خورده شود. اشرف (از آنندراج ).مده بدست طبیبان عنان نبض حیات متاع عافیت خویش ...
-
آب دست
لغتنامه دهخدا
آب دست . [ ب ِ / ب ْ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبدست . آبی که بیشتر با دو ظرف موسوم به آفتابه لگن پیش از طعام و بعد از طعام برای شستن دست و دهان بکار است : حورعین را ببهشت آرزو آید همه شب کآدمی وار به بزم تو رسد در شبگیرآب دستت همه بر روی کشیدی چ...
-
اکنع
فرهنگ واژههای سره
کار تباه، لنگ دست
-
طهش
لغتنامه دهخدا
طهش . [ طَ ] (ع مص ) تباه کردن کار. تباه کردن مرد کار شروع کرده ٔ خود را از دست خود یا به دست غیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اشلال
لغتنامه دهخدا
اشلال . [ اِ ] (ع مص ) تباه کردن دست کسی را: اَشَل ّ یده . (منتهی الارب ). شل کردن دست . (تاج المصادر بیهقی ). || تباه شدن دست کسی و خشک گردیدن : اُشِلَّت ْ یده (مجهولاً). (منتهی الارب ).
-
اشل
لغتنامه دهخدا
اشل . [ اَ ش َل ل ] (ع ص ) رجل اشل ؛ مرد تباه دست . مؤنث : شَلاّء. (منتهی الارب ). شل دست . (تاج المصادر بیهقی ). مردی که دست او شل باشد یعنی دست او تباه باشد و قیل خشک . (آنندراج ). شل [ در دست ] . (زوزنی ). هردودست تباه . چلاق . تباه و خشک شده [ د...
-
ضایعه
فرهنگ فارسی معین
(یِ عَ یا عِ) [ ع . ضایعة ] (اِفا.) مؤنث ضایع . 1 - از دست رفته ، تلف شده . 2 - تباه شده ، فاسد.
-
تخبل
لغتنامه دهخدا
تخبل . [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) تباه وخشک شدن دست . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
شلاء
لغتنامه دهخدا
شلاء.[ ش َل ْ لا ] (ع ص ) مؤنث اشل ؛ گویند: امراءة شلاء؛ زن تباه دست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زن تباه دست . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). دست خشک . (دهار). تأنیت اشل ، زن که دست وی شل باشد. (یادداشت مؤلف ).- عین شلاء ؛ چشمی که بینایی آن...
-
اکنع
لغتنامه دهخدا
اکنع. [ اَ ن َ ] (ع ص ) مرد تباه دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که هر دو دست او را بریده باشند. (از اقرب الموارد). || کار ناقص و تباه . ج ، کُنع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
رسع
لغتنامه دهخدا
رسع. [ رَ ] (ع مص ) مهره ٔ چشم زخم بستن در پای یا دست کودک : رسع الصبی رسعاً. || تباه و فروهشته و سست گردیدن اعضای مرد: رسعاعضاء الرجل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برچسبیدن نیام چشم کسی ، و یا عام است . (ناظم...
-
تبه گشتن
لغتنامه دهخدا
تبه گشتن . [ ت َ ب َه ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تباه گشتن . تبه گردیدن . هلاک گشتن . کشته شدن : سیامک بدست چنان زشت دیو تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو. فردوسی (از اسدی ).گر ایدونکه این شاه گردد تباه تبه گشتن ما سزد زین گناه . فردوسی . || مجازاً فتنه شدن ....
-
هبا گردیدن
لغتنامه دهخدا
هبا گردیدن . [ هََگ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . ضایع گردیدن . نابودگشتن . از بین رفتن . هبا شدن . هدر رفتن : در وقت کینه گر بودش بر حسود دست قهرش چنان کند که هبا گردد و هدر.عطار.