کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تباه
/tabāh/
معنی
۱. ضایع.
۲. فاسد.
۳. نابود.
۴. [قدیمی] زبون، کمارزش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر
۲. مضمحل، منکوب
۳. آشفته، پریشان، نابسامان
۴. باطل
۵. نادرست، خطا، ناراست
فعل
بن گذشته: تباه کرد
بن حال: تباه کن
دیکشنری
corrupt, lost, undone
-
جستوجوی دقیق
-
تباه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر ۲. مضمحل، منکوب ۳. آشفته، پریشان، نابسامان ۴. باطل ۵. نادرست، خطا، ناراست
-
degenerated
تباه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی آنچه دچار تباهی شده باشد
-
تباه
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) فاسد، ضایع .
-
تباه
لغتنامه دهخدا
تباه . [ ت َ ] (ص ) پهلوی تپاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تبه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). با لفظ شدن و کردن و نمودن و ساختن [ وگردیدن ] صرف شود. (فرهنگ نظام ). فاسدشده . از حال بگشته . (صحاح الفرس ). فاسد. (از حاشیه ٔ ف...
-
تباه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tapāh] ‹تبه› tabāh ۱. ضایع.۲. فاسد.۳. نابود.۴. [قدیمی] زبون، کمارزش.
-
واژههای مشابه
-
تباه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن
-
تباه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن ۲. نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
-
تباه ساختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تَ) (مص م .) تباه کردن .
-
تباه داشتن
لغتنامه دهخدا
تباه داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) باطل داشتن . ضایع و فاسد کردن : همی دارد او دین یزدان تباه مبادا بران نامور بارگاه . فردوسی .و ما را دوزخی میخواندو کار ما را تباه میدارد. (قصص الانبیاء جویری ).
-
تباه ساختن
لغتنامه دهخدا
تباه ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تباه گردانیدن . تباه کردن . ضایع و فاسد و خراب ساختن : طَلخ ؛ تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب ). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را. || منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را : مبادا که گردد بت...
-
تباه شدن
لغتنامه دهخدا
تباه شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاسد شدن . (ناظم الاطباء). تباه گشتن . تباه گردیدن . ضایع شدن .خراب گشتن . مختل شدن . اختلال پیدا کردن : دل ایشان را ناچار نگه باید داشت گویم امروز نباید که شود عیش تباه . فرخی .زمانه رغم مرا ای به رخ ستیزه ٔ ماه ...
-
تباه کردن
لغتنامه دهخدا
تباه کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . (ناظم الاطباء). هلاک کردن . نابود کردن . (ناظم الاطباء) : نهانش همی کرد خواهم تباه چه بینید و این را چه دارید راه . فردوسی .پیامی فرستادنزدیک شاه که کردی فراوان ز لشکر تباه . فردوسی .مرا چرخ گردان اگر بیگن...
-
تباه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
تباه گردانیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تباه کردن . بهمه ٔ معانی رجوع به تباه و تباه کردن و دیگر ترکیب های تباه شود.
-
تباه گردیدن
لغتنامه دهخدا
تباه گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تباه گشتن . ضایع و فاسد شدن . خراب گردیدن : علما راست رتبتی در جاه که نگردد بروزگار تباه . اوحدی . || هلاک گردیدن : همی گفت با دل که بر دست شاه گر ایدون که سودابه گردد تباه ... فردوسی .زمانه برانگیختش با سپاه ک...