کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاتار سلطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاتار سلطان
لغتنامه دهخدا
تاتار سلطان . [س ُ ] (اِخ ) یکی از امراء خراسان در زمان شاه طهماسب صفوی . خواجه محمد شریف عموی امین احمد رازی مولف تذکره ٔ هفت اقلیم چند سال وزارت اورا داشت . رجوع به ص 482 و 484 فهرست کتابخانه ٔ مسجد سپهسالار ج 2 شود.
-
واژههای مشابه
-
کلاته تاتار
لغتنامه دهخدا
کلاته تاتار. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. محل کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آهوی تاتار
لغتنامه دهخدا
آهوی تاتار. [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتاری . آهوی تَتر. آهوی تتاری . آهوی ختن . آهوی ختا. آهوی خرخیز. آهوی مشک .آهوی مشکین . غزال المسک . دابةالمسک . آف . آهوی چین .
-
تاتار بازار جغی
لغتنامه دهخدا
تاتار بازار جغی . (اِخ ) (لوای ) لوائی است در روم ایلی شرقی و قسمت غربی این قطعه را تشکیل میدهد و مرکب است از قضاهای ذیل :1- تاتار بازار جغی 2- اوتلق کوی 3- اهتمان 4- پشترا 5- عورت آلان و اراضی منبت و حاصلخیزی دارد، و عمده ٔ اهالی بلغار و ترک میباشند...
-
تاتار بازار جغی
لغتنامه دهخدا
تاتار بازار جغی . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز لوائی است در روم ایلی شرقی ، در 36 هزارگزی مغرب فلبه ، و در ساحل چپ نهر مریج در نزدیکی خط آهن . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ترک و تاتار
فرهنگ گنجواژه
اقوام مهاجم.
-
جستوجو در متن
-
خاصبک
لغتنامه دهخدا
خاصبک . [ ب َ ](اِخ ) ابن بلنگری . یکی از امراء سلطان مسعودبن محمدطبربن ملکشاه بود.: وقتی که جاولی جاندار بخدمت سلطان رسید سلطان را خدمت کرد و منزلتش در نزد سلطان بالارفت و سلطان چون حاجب تاتار را از مقام حاجبی خلع وعزل کرد این مقام را بفخرالدین عبدا...
-
انفت
لغتنامه دهخدا
انفت . [ اَ ف َ / اَ ن َ ف َ ] (ع مص ) انفة. ننگ و عار داشتن . (غیاث اللغات ). || (اِ) ننگ و عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ) : از سلطان تسلیم بعضی ازولایات خراسان التماس می نمودند سلطان از انفت قبول مواقفه ، با آن سخن موافقت ننمو...
-
نسوی
لغتنامه دهخدا
نسوی . [ ن َ س َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن علی بن محمد، ملقب به نورالدین . منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرةجلال الدین است . وی در نیمه ٔ اول قرن هفتم می زیست . ابتدا از ملازمان ولاة محلی شهر نسا [ در خراسان ] بود، و به سال 621 هَ . ق...
-
علی جندی
لغتنامه دهخدا
علی جندی . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) ابن شرف الملک فخرالدین علی بن ابی القاسم جندی ، معروف به خواجه جهان و مکنّی به ابوالمکارم . وزیر سلطان جلال الدین منکبرنی . وی در زمان سلطنت محمد خوارزمشاه به امور دیوانی اشتغال داشت و بواسطه ٔ ظلم و تعدی بسیار، سلطا...
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) بهاءالملک . وی از طرف سلطان محمد خورازمشاه حکومت مرو داشت و چون در فتنه ٔ تاتار مغولان قصد مرو کردند، شهر را رها کرده به قلعه ای پناهنده شد و سپس به مازندران رفت و مغولان را به تسخیر مرو [ که مجدداً به دست مجیرالملک...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علاءالدین تکش ، ملقب به علاءالدین (596 تا 618 هَ . ق .) ششمین از خوارزمشاهیان . پس از مرگ پدر به تاریخ بیستم شوال 596 بجای او نشست . ابتدا به دفع برادرزاده ٔ خود هندوخان پسر ارشد ناصرالدین ملکشاه که مدعی جانشینی تک...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن خداداد ملقب به مجدالدین . قاضی شیراز است که در نزد افراد خاندان اینجو بعزت تام میزیسته و مدرسه ای در شیراز بنا کرده بنام مدرسه ٔ مجدیه که در آنجا تدریس میکرد. ابن بطوطه که بقصد زیارت مجدالدین از اصفهان بشیراز رفت او...