کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیوم
لغتنامه دهخدا
بیوم . [ ب َی ْ یو ] (اِخ ) نام قریه ای است در مصر. (دائرة المعارف فارسی ).
-
جستوجو در متن
-
biomes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوم ها
-
biome
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوم
-
غدباء
لغتنامه دهخدا
غدباء. [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). غدباء نام ناحیه ای است : ظلت بغدباء بیوم ذی وهج . (از تاج العروس ).
-
ابن خطل
لغتنامه دهخدا
ابن خطل . [ اِ ن ُ خ َ طَ ] (اِخ ) نام کافری که بیوم الفتح به اَستار کعبه آویخت تا او را از کشتن امان باشد و رسول صلوات اﷲعلیه امر بقتل او فرمود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) عباس بن علی بن ابیطالب علیهم السلام . از ام ّالبنین . وی در رکاب برادر اکرم خویش حسین بن علی علیهما السلام بیوم الطّف در کربلا بشهادت رسید.
-
ذواول
لغتنامه دهخدا
ذواول .[ اَ ] (اِخ ) نام وادیی باشد در طریق یمامه به مکة.و بدانجا جنگی میان بعض قبائل روی داده است که بیوم ذواول معروف است . || موضعی است از دیار غطفان بدو روزه راه از ضرغد و دو کوه طی . (المرصع).
-
مجور
لغتنامه دهخدا
مجور. [ م ُ ج َوْ وَ ] (ع ص ) بنای سرنگون و منهدم شده و با زمین برابر شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :یوم بیوم الحفض المجور ؛ این مثل را در شماتت به کسی گویند که نکبتی به وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الار...
-
ابوالسنابل
لغتنامه دهخدا
ابوالسنابل . [ اَ بُس ْ س َ ب ِ ] (اِخ ) ابن بعکک بن حجاج بن حارث بن سباق بن عبدالداربن قصی قرشی عبدری . و در نام او اختلاف است لبید یا عمرو یا حبه ودر جدّ او نیز خلاف است بعضی بجای سباق ، عمیله گفته اند و او شاعری بود از بنی عبدالدار و بیوم الفتح مس...
-
تلغم
لغتنامه دهخدا
تلغم . [ ت َ ل َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) خوشبوی آلودن در ملاغم دهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملاغم جنبانیدن وقت سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و مَلاغِم گرداگرد درون دهان . (آنند...
-
حفض
لغتنامه دهخدا
حفض . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن . آخریان که شتر کشد. رخت خانه که برای بار کردن مهیا کنند. || شتری که قماش خانه بر وی بار کنند. شتر که آخریان خانه کشد. شتری که کشیدن رخت خانه را دارند. || خانه [ یعنی خیمه و چادر ] از مو...
-
ابوهاشم
لغتنامه دهخدا
ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ربیعةبن عبدشمس القرشی . خال معاویةبن ابی سفیان . صحابی است و او بیوم الفتح قبول اسلام کرد و نام او شیبة یا هشیم یا مهشم است . ابوهریره گوید: او مردی صالح بود و به روزگار معاویة درگذشت . و دختر او ام ّهاشم یا ام ...
-
ذوعضل
لغتنامه دهخدا
ذوعضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) موضعی است به اَمَج و بدانجا عرب را جنگی بوده است که بیوم ذوعضل مشهور است و ربیعة بن مکدم بدین روز کشته شد و هم بدانجا جسد وی بخاک سپردند. و عادت بر آن رفته بود که هر کس از آنجا میگذشت . اشتری یا ستوری دیگر بر سر گور او پی م...
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن مسعودبن عمرو ثقفی . پدر مختار. او از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه است . عمربن الخطاب پس از عزل خالدبن ولید به سال 13 از هجرت ، ولایت عراق وی را داد و او را بمیان حیره و قادسیه با جابان جنگی در پیوست و او جیش جابان...