کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بینونة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بینونة
لغتنامه دهخدا
بینونة. [ ب َ نو ن َ ] (اِخ ) نام محلی میان عمان و بحرین و فاصله ٔ آن تا بحرین شصت فرسخ است و اصمعی بینونة را در مرزهای یمن از ناحیه ٔ عمان قرار داده و دیگری بینونة را در سرزمینی بالاتر از عمان متصل به شحر ذکر کرده است . (از معجم البلدان ).- بینونةال...
-
بینونة
لغتنامه دهخدا
بینونة. [ب َ نو ن َ ] (ع مص ) بَیْن . جدا شدن : بان الشی ُٔ بیناً و بیوناً و بینونة؛ از هم جدا شدن . (از منتهی الارب ). جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
واژههای همآوا
-
بینونت
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ نَ) [ ع . بینونة ] (اِمص .) جدایی ، مفارقت .
-
بینونت
لغتنامه دهخدا
بینونت . [ ب َ / ب ِ نو ن َ ] (از ع ، اِمص ) (از بینونة عربی ) جدائی و مفارقت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تباین . ابانت . بین . مباینت . ناسازگاری . ناسازواری . دوگانگی . (یادداشت مؤلف ). || جدا شدن . بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بینونة شود.
-
بینونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَینونة] [قدیمی] beynunat ۱. جدا شدن از کسی.۲. جدایی؛ مفارقت.
-
بینونت
واژهنامه آزاد
جدایی؛ با تباین (جدا شدن از یکدیگر) هم ریشه و هم خانواده است.
-
جستوجو در متن
-
بینونت
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ نَ) [ ع . بینونة ] (اِمص .) جدایی ، مفارقت .
-
بینونت
لغتنامه دهخدا
بینونت . [ ب َ / ب ِ نو ن َ ] (از ع ، اِمص ) (از بینونة عربی ) جدائی و مفارقت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تباین . ابانت . بین . مباینت . ناسازگاری . ناسازواری . دوگانگی . (یادداشت مؤلف ). || جدا شدن . بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بینونة شود.
-
بیون
لغتنامه دهخدا
بیون . [ ب ُ ] (ع مص ) بین . بیون . بینونة. بمعنی بین مصدری است . (از منتهی الارب ). رجوع به بین شود.
-
بینونی
لغتنامه دهخدا
بینونی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بروایتی منسوب است به قریه ای از قراء بصره که آن را بینون خوانندو بگمان من بعید نیست که منسوب به بینون یا بینونة باشد، که ابوعبداﷲ بینونی بصری بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). و نیز رجوع به انساب سمعانی میشود.
-
بین
لغتنامه دهخدا
بین . [ ب َ ] (ع مص ) جدا شدن و پیوستن (از لغات اضداد است ): و بانوا بیناً و بینونة؛ جدا شدند. و بان الشی ٔ بیناً و بیوناً و بینونة؛ از هم جدا شد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جدا شدن از کسی و بوسیله ٔ «عن » متعدی گردد. (از اقرب الموارد). جدا شد...
-
ازر
لغتنامه دهخدا
ازر. [ ] (اِخ ) موضعی در جنوب غربی خلیج فارس : شهرستان آنرا [ بحرین را ] هجر گفته اند اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آنرا بالحسا و قطیف و ازر و الاره و فروق و بینونه و سابون و دارین و غابه از ملک عرب شمرده اند اکنون جزیره ٔ بحرین داخل فارس است و ا...
-
غابة
لغتنامه دهخدا
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). و در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن [بحرین ] را [هجر] گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونة و سابون و دارین و غابة از م...