کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشی یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیشی یافتن
لغتنامه دهخدا
بیشی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن : گل که با گل نشست و خویشی یافت بر سر آمد که قدر و بیشی یافت .اوحدی .
-
واژههای مشابه
-
کمی بیشی
لغتنامه دهخدا
کمی بیشی . [ ک َ ] (اِ مرکب ) خلاصه ٔ جمعبندی فرد حساب از زیادی و یا کمی . (ناظم الاطباء).
-
بیشی جستن
لغتنامه دهخدا
بیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) افزون خواستن . زیادت خواستن . کثرت طلبیدن : چنین پاسخ آورد هومان بدوی که بیشی نه خوبست بیشی مجوی . فردوسی .بخور آنچه داری و بیشی مجوی که از آز کاهد همی آبروی .فردوسی .
-
بیشی ساختن
لغتنامه دهخدا
بیشی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن بیش از حد. تهیه کردن بیش از اندازه : چنین داد پاسخ که بیشی مسازکه گشتیم ازین ساختن بی نیاز.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
فزون آمدن
لغتنامه دهخدا
فزون آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) زیاد شدن . بسیار شدن . بیشی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کمی
لغتنامه دهخدا
کمی . [ ک َ ] (حامص ) معروف است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان ) (آنندراج ). قلت . ضد کثرت و بسیاری . اندکی . (ناظم الاطباء). کم بودن . اندکی . قلت . مقابل افزونی و بسیاری و فراوانی . (فرهنگ فارسی معین ). قلت . ندرت . شذوذ. نزارت . اندکی . مقابل بیش...
-
خویشی
لغتنامه دهخدا
خویشی . [ خوی / خی ] (حامص ) قرابت . خویشاوندی . نزدیکی بواسطه ٔ نسبت از طرف پدر یا مادر و جز آن . (ناظم الاطباء). عَصَبیَّت . سَبَب . قرابت نسبی و سببی .نَسَب . قرابت ِ رَحِم . اُدمَه . رَحِم ِ. صِلَه اِل ّ. مقربه . لَحمَه . پیوند. (یادداشت مؤلف ) ...
-
منال
لغتنامه دهخدا
منال . [ م َ ] (ع اِ) جای یافتن چیزی . (غیاث ). || (مص ) نیل . یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به چیزی رسیدن یا چیزی به کسی رسیدن . (کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ٔ ص 313) : اگر در باب ایشان اصطناعی فرمائی ... به ...
-
اسپری
لغتنامه دهخدا
اسپری . [ اِ پ َ ] (ص نسبی ) سپری . آخر. (جهانگیری ). به آخرآمده . (اوبهی ). به انجام رسیده . (رشیدی ). آخرشده . بنهایت رسیده . (برهان ).- اسپری شدن و گشتن ؛ بپایان رفتن و به آخر رسیدن . تمام شدن . کامل شدن . خاتمه یافتن . مضی : چو آن پاسخ نامه شد ا...
-
نقصان
لغتنامه دهخدا
نقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . منقصت . ک...
-
فزونی
لغتنامه دهخدا
فزونی . [ ف ُ ] (حامص ) افزونی . بیشی . زیادتی . (یادداشت بخط مؤلف ). بسیاری و افزونی و کثرت و زیادتی . (ناظم الاطباء). فراوانی : بگنج و فزونی نگیری فریب به پی ار فراز آیدت یا نشیب . فردوسی .تو دل را به آز فزونی مسوزچنین بود تا بود این تیره روز. فرد...
-
محتشم
لغتنامه دهخدا
محتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص )دارای حشمت . بااحتشام . باحشمت . (از منتهی الارب ). زبردست و توانا و بزرگ و دارای خدم و حشم بسیار. (ناظم الاطباء). صاحب خدم و حشم . (غیاث ). با شوکت و دبدبه .بشکوه . باشکوه . باشکه . باجلالت . باعظمت : هرگز ندهد خردمنش ر...
-
خلعت
لغتنامه دهخدا
خلعت . [ خ ِ / خ َع َ ] (ع اِ) جامه و جز آن که بزرگی مر کسی را پوشاند. و تن پوش که پادشاه و یا امیری مر نوکر خود را پوشاند. پایزه . (ناظم الاطباء). بکسر اول جامه ای از تن کنده بکسی دادن و در عرف جامه ای که ملوک و امراء بکسی دهند و کم از سه پارچه نباش...