کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدموش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیدموش
/bidmuš/
معنی
= بیدمشک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدموش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bidmuš = بیدمشک
-
بیدموش
لغتنامه دهخدا
بیدموش . (اِ مرکب ) بیدمشک . شاه بید. بهرامه .مشک بید. بید طبری . و رجوع به ترکیبات بالا و بید مشک شود. یکی از هفده گونه ٔ بید که گربه بید نیز خوانندش . (شرفنامه منیری ). بمعنی بید مشک است و آنرا گربه بید نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان )...
-
جستوجو در متن
-
بید گربه
لغتنامه دهخدا
بید گربه . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بیدموش ، یعنی بیدمشک بواسطه ٔ شباهت پنجه ٔ او به پنجه ٔ گربه و موش . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به بید و بید طبری و ترکیبات بید شود.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام درختی است خودرو که برگش به پنجه ٔ آدمی و گلش به ناخن شیر ماند و بیخ گل سیاه و برگ آن نارنجی میشود و در جنگلهای هندوستان بسیار است . (برهان قاطع بکسر پی هم آمده است ). دهاک . (غیاث اللغات ). درختی خورد (خودرو؟) که در ج...
-
موش
لغتنامه دهخدا
موش . (اِ) جانور چارپای کوچکی از حیوانات قاضمه که دمبی دراز دارد و در همه جای کره ٔ ارض فراوان است . (از ناظم الاطباء). جانوری است معروف که به عربی فاره گویند. (آنندراج ) (برهان ). پستانداری است کوچک از راسته ٔ جوندگان که مواد غذایی خود را با حرکت آر...