کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوه
لغتنامه دهخدا
بوه . (ع اِ) چرغ افتاده پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جغد نر یا جغد بزرگ . || مرغی است که به جغد ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرنده ٔ شبیه به جغد و کوچکتر از آن . (ازاقرب الموارد). جوهری گفته اس...
-
بوه
لغتنامه دهخدا
بوه . [ ب ُ وَ ] (ص ، اِ) درختی راگویند که هرگز بار و ثمر نیاورد. (برهان ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || مردم آهسته . (برهان ) (آنندراج ). مردم باوقار و باتمکین وباشرم . (ناظم الاطباء). رجوع به بوند و بونده شود.
-
بوه
لغتنامه دهخدا
بوه .[ ب َ ] (ع مص ) لعنت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفرین کردن . (آنندراج ). || مجامعت کردن با زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آگاه شدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مابهت له ُ؛ ای ...
-
واژههای مشابه
-
نازِلو بَوَه
لهجه و گویش بختیاری
nâzelu-bava نازک نارنجى، عزیز دُردانه.
-
واژههای همآوا
-
بوح
لغتنامه دهخدا
بوح . (ع اِ) اصل . || نره . || فرج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نشوءاللغة ص 28). || جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اختلاط. (منتهی الارب ). اختلاط کارها. المثل : ابنک بن بوحک یشرب...
-
بوح
لغتنامه دهخدا
بوح . [ ب َ ] (ع مص ) ظاهر شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || باح بسره ، بوحاً و بؤوحاً و بؤوحةً؛ ظاهر کرد راز را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
هاشت
لغتنامه دهخدا
هاشت . [ ش ِ ] (اِخ ) ژان لسنه . قهرمان فرانسوی . وی در حدود سال 1454 م . در بوه متولد شد. شهرت هاشت از آنجاست که زادگاه خود را که در سال 1472 م . در محاصره ٔ شارل لو ته مرر قرار گرفته بود بگشود.
-
بوند
لغتنامه دهخدا
بوند. [ ب ُ وَ / وِ ] (ص ، اِ) مرد آهسته . || مرد صاحب نخوت و هستی را گویند. (برهان ). مردم صاحب نخوت و تکبر و مردم مغرور و خودبین .(ناظم الاطباء). || درختی را گویند که هرگزبار و ثمر نیاورد. (آنندراج ). رجوع به بُوَه شود.
-
بوهة
لغتنامه دهخدا
بوهة. [ هََ ] (ع اِ) چرغ افتاده پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مؤنث بوه . (از اقرب الموارد). و رجوع به بوه شود. || مرد لاغر و سبک و گول و بی خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جغد. (منتهی الارب ) (آنند...
-
چوکک
لغتنامه دهخدا
چوکک . [ ک َ ] (اِ) جانورکی است که در ویرانه ها آشیانه کند و آن را بوم نیز گویند. (جهانگیری ). جغد را گویند، و آن پرنده ای است نامبارک و پیوسته در خرابه ها آشیان کند. و بوم را هم گفته اند و او نیز پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ میباشد. (بره...
-
لعن
لغتنامه دهخدا
لعن . [ ل َ ] (ع مص ) نفرین . سنه . بَوه . سب ّ. خِزی . لعنت . نفرین کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ).طرد. اِبعاد. راندن و دور کردن از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ). دور کردن از خیر. ضد برکت . (قاموس کتاب مقدس ). جرجانی در تعریفات گوید: لعن من اﷲ، هو اب...
-
ژاندارک
لغتنامه دهخدا
ژاندارک . (اِخ ) (قدّیسه ) او را دارک یا آرک و دوشیزه ٔ ارلئانی نیزنامند و ژان اسم اوست . وی قهرمان ملی فرانسه است و بسال 1412 م . در دمرمی پای به عرصه ٔ وجود گذارد. زنی بغایت دیندار و متقی و اهل مکاشفه و مراقبه و مدعی نوعی وحی بود و میگفت که الهامات...