کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوخله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوخله
/buxale/
معنی
= بخله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buxale = بخله
-
بوخله
لغتنامه دهخدا
بوخله . [ خ َ / خ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) بوخل که خرفه باشد. (برهان ). بوخل . خرفه . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) : در سند و هند جرب و حصبه باشد. اسافل به آرد جو و بوخله طلا کنند. (تاریخ بیهق ص 30). رجوع به بوخل شود.
-
جستوجو در متن
-
بوخل
لغتنامه دهخدا
بوخل . [ خ َ ] (اِ) خرفه را گویند که بعربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). خرفه . بوخله . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرفخ . بقلةالحمقاء. رجله . پرپهن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بوخله شود.
-
خرفه
فرهنگ فارسی معین
(خُ فِ یا فَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیره ای به نام خرفه ، جزو ردة جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است . تخم آن در پزشکی به کار می رود. پرپهن ، فرفهن ، فرفین ، بوخله ، خفرج و بقلة الحمقاء نیز گویند.
-
بنادق البذور
لغتنامه دهخدا
بنادق البذور. [ ب َدِ قُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) تخم خیار. تخم خیار بادرنگ . تخم کدوی شیرین . تخم خرفه . بوخله . تخم خشخاش . نشاسته . کتیرا. رب السوس . بزرالبنج الابیض . تخم خربزه . صمغ. دم الاخوین . کندر. افیون . تخم کرفس . مغز بادام شیرین . گل ارمن ....
-
خرفه
لغتنامه دهخدا
خرفه .[ خ ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلةالحمقاء معروف است . گویند در اصل بقلةالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلةالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) ...
-
پرپهن
لغتنامه دهخدا
پرپهن . [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است . فَرفَهن . فَرفَه .فرفخیز....