کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهیه
/bahiyye/
معنی
تابان؛ درخشان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تابان، روشن
۲. فاخر، شکوهمند
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهیه
فرهنگ نامها
(تلفظ: behiye) (عربی) تابان ، روشن ؛ فاخر ، شکوهمند .
-
بهیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابان، روشن ۲. فاخر، شکوهمند
-
بهیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بهیَّة] [قدیمی] bahiyye تابان؛ درخشان.
-
بهیه
فرهنگ فارسی معین
(بِ یَّ) [ ع . بهیّة ] (ص .) 1 - روشن ، تابان . 2 - نیکو، زیبا.
-
واژههای مشابه
-
بهیة
لغتنامه دهخدا
بهیة. [ ب َ هی ی َ ] (ع ص ) تأنیث بهی . (آنندراج ). مؤنث بهی ، یقال امراءة بهیة. (ناظم الاطباء). || روشن و تابان . (آنندراج ) (غیاث ). || لقبی است که در وزارت خارجه به دولت روس میدادند: دولت بهیه ٔ روس ، مانند سنیه برای دولت انگلیس . (یادداشت بخط م...
-
واژههای همآوا
-
بحیح
لغتنامه دهخدا
بحیح . [ ب َ ] (ع از اتباع ) شحیح . (ناظم الاطباء). بحیح شحیح ؛ حریص . بخیل . (ناظم الاطباء). شحیح بحیح ، از اتباع است یعنی ثانی به معنی اول . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حسن صاغاتی
لغتنامه دهخدا
حسن صاغاتی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حیدر عدوی عمری رضی الدین . در لاهور در 577 هَ .ق . بزاد و در غزنه بزرگ شد. و در بغداد در 650 هَ .ق . درگذشت . او راست : مجمعالبحرین و کتب دیگر که در اعلام زرکلی ص 239 بنقل از فوائد بهیه ص 63 آمده است .
-
هاردی
لغتنامه دهخدا
هاردی . (اِخ ) آلفرد (1811-1893 م .). پزشک فرانسوی از مردم پاریس که در سال 1851 م . طبیب بیمارستان سن لوئی شد و در آنجا به تعلیم امراض جلدی پرداخت و در سال 1876 م . عنوان استادی کرسی امراض داخلی به وی تفویض گردید و در 1875 استاد طب بالینی شد. از آثار...
-
تبویب
لغتنامه دهخدا
تبویب . [ ت َ ] (ع مص ) در بابش نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ).باب باب کردن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبویب کتاب ؛ تقسیم آن به ابواب . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). باب باب قرار دادن کتاب و نوشته . (فرهنگ نظام ): یقال ...
-
مردغة
لغتنامه دهخدا
مردغة. [ م َ دَ غ َ ] (ع اِ) میان گردن و تنوره ٔ وی . (منتهی الارب ). مابین عنق و ترقوه . (از اقرب الموارد). || گوشت پاره ٔ میان سر بازو و استخوانهای سینه . (منتهی الارب ). اللحمة بین وابلة الکتف و جناجن الصدر. ج ، مرادغ . (اقرب الموارد). || مرغزار ن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمد حشاد. او راست : مجموعة بهیة مشتملة علی اربع رسائل سنیة: 1- تنویرالبصائر و دلیل الحائر. 2- الفتح المبین فی الاستغاثه بالاولیاء والصالحین . 3- القول المعتبر فی القضاء و القدر. 4- نقول السادة الثقاة فی ایصال ما یهدی من ثواب ...
-
مرتاض
لغتنامه دهخدا
مرتاض . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) کره اسب رام . || ریاضت کننده و صاحب ریاضت . (غیاث اللغات ). ریاضت کشنده . که برای تصفیه و تهذیب نفس ریاضت کشد و تحمل سختی ها کند. || اسب توسنی که به رایضی دهند : تعلیم رایض در دقایق ریاضت بهیه را مرتاض می گرداند. (سندبادنام...