کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهله
/bahle/
معنی
دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست میکردند برای نگاهداشتن باز بر روی دست؛ نکاب؛ نکاپ؛ نکاف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bahle دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست میکردند برای نگاهداشتن باز بر روی دست؛ نکاب؛ نکاپ؛ نکاف.
-
بهله
فرهنگ فارسی معین
(بَ لِ) ( اِ.)دستکش چرمی که میرشکاران ب رای نگهداشتن باز بر روی دست بر دست می کردند.
-
بهله
لغتنامه دهخدا
بهله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ)پوستی باشد که ترکیب پنجه ْ دست دوزند و میرشکاران چرغ و باز در دست کشند و آنرا دستک شکاری نیز گویند. (آنندراج ). دست کشی که از تیماج و جز آن دوخته و در هنگام بر دست گرفتن چرغ و باز آنرا بر دست کشند. (ناظم الاطباء). دستکش چ...
-
واژههای مشابه
-
بهلة
لغتنامه دهخدا
بهلة. [ ب َ ل َ / ب ُ ل َ ] (ع اِ) لعنت و نفرین ، یقال : علیه بهلة اﷲ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بهله دار
لغتنامه دهخدا
بهله دار. [ ب َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه دارای دستکش شکاری بود. (ناظم الاطباء). || در صفات کمر مستعمل است . (آنندراج ) : دست طمع برید ز نخل حیات خویش هرکس که دوراز آن کمر بهله دار ماند. فطرت (از آنندراج ).مگذر ز حسن ترک که در گوشمال دل دستی دگر بو...
-
امین بهله دوز سمرقندی
لغتنامه دهخدا
امین بهله دوز سمرقندی . [ اَ ن ِ ب َ ل َ زِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) پسر استاد عوض . در بهله دوزی استاد و شاعر بود. از اوست :می سازدم ز خنده ٔ دندان نمای خویش آن نازنین ضیافت شیر و شکر مرا.(از تذکره ٔ روز روشن چ رکن زاده ٔ آدمیت ص 83).
-
جستوجو در متن
-
نکاپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nekāp = بهله
-
نکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nekāf = بهله
-
نکاف
لغتنامه دهخدا
نکاف . [ ن ِ ] (اِ) نکاب . (برهان قاطع). نکاپ . (آنندراج ) (انجمن آرا). بهله . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). بهله ٔ میرشکاران . (برهان قاطع).بهله ٔ باز. (از انجمن آرا) (آنندراج ). دستکش قوشچیان و شکارچیان . (ناظم الاطباء). و رجوع به نکاب شود.
-
نکاپ
لغتنامه دهخدا
نکاپ . [ ن ِ ] (اِ) نکاب . بهله . دستکش قوشچیان . (ناظم الاطباء). نکاف . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نکاب شود.
-
نکاب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) = نکاب . نکاف : (اِ.) دستکش پوستی که میرشکاران بر دست کنند تا بتوانند باز و شاهین و جز آن ها را در دست گیرند، بهله .
-
بهل
لغتنامه دهخدا
بهل . [ ب َ ] (ع مص ) نفرین کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً؛ لعنه . (از اقرب الموارد). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ. (منتهی الارب ). لعنت کند او را خدای . (ناظم الاطباء). || گذاشتن کسی را بر مراد خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
کاررفته
لغتنامه دهخدا
کاررفته . [ کارْ، رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ازکاررفته ، چون دست کاررفته . (آنندراج ) : بر دست کاررفته نباشد گرفت و گیرچون بهله دست در کمر یار میکنم . صائب (ازآنندراج ).روزی که بهله را به کمر آشناکنی از دست کاررفته ٔ ما بی خبر مباش .صائب (ازآنندراج ...