کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برتان بهادر
لغتنامه دهخدا
برتان بهادر. [ ] (اِخ ) پدر یسوکای بهادرپدر پدر چنگیزخان مغول . (تاریخ جهانگشای ج 1 ص 25).
-
پرتان بهادر
لغتنامه دهخدا
پرتان بهادر. [ پ ِ ب َ دُ ] (اِخ ) ابن قبل خان (قوبله خان ) از سلاطین مغول پیش از چنگیزخان . در حبیب السیر آمده است که : پرتان بن قبل خان در شجاعت و مردانگی در زمان خود عدیل نداشت بنابر آن لقب خانی او به بهادری تبدیل یافت و در ایام دولت پرتان عمش قاج...
-
خان بهادر
لغتنامه دهخدا
خان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام عالم و ادیب هندی است . پدرش راجه ای بنام پاتنه بوده و او راست : «جامع خان بهادر» بفارسی و «علم المناظره ». وی دو کتاب اخیر را بسال 1851 م . در کلکته بمجمع مستشرقان تقدیم کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020).
-
حسین بهادر
لغتنامه دهخدا
حسین بهادر. [ح ُ س َ ن ِ ب َ دُ ] (اِخ ) رجوع به حسین بایقرا شود.
-
چشمه بهادر
لغتنامه دهخدا
چشمه بهادر. [ چ َ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) این چشمه در قدیم به این اسم نامیده میشده و فعلاً به چشمه باریک معروف است . رجوع به چشمه باریک شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دانشمند بهادر
لغتنامه دهخدا
دانشمند بهادر. [ ن ِ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیر...) از سرداران غازان خان و اولجایتو سلطان است . وی فتح هرات کرد و ملک فخرالدین صاحب هرات را بمصالحه داشت و پس از فتح هرات قصد تصرف قلعه ٔ اختیارالدین کرد و این قلعه را ملک فخرالدین به یکی از گماشتگان خود...
-
بزن بهادر
لهجه و گویش تهرانی
یکه بزن،پهلوان
-
طغای توقا بهادر
لغتنامه دهخدا
طغای توقا بهادر. [ طُ ب َ دُ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر تیموری است . (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 128).
-
پلنگ پوش بهادر
لغتنامه دهخدا
پلنگ پوش بهادر. [ پ َ ل َ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از سران سپاه سلطان حسین میرزا بایقرا (حبیب السیر چ طهران جزو 3 از ج 3 ص 260) که با وی در دفع میرزا ابابکر در گرگان همراه بود.
-
خدای بیردی بهادر
لغتنامه دهخدا
خدای بیردی بهادر. [ خ ُ ب َ دُ ] (اِخ ) نام ایلچی بوده است که از طرف گسکن قراسلطان - که حاکم بلخ و توابع بود و بخان چهره شهرت داشت و عبدالعزیزخان و ولدعبیدخان پادشاه بخارا بسال 948 هَ . ق . بدربار شاه طهماسب برسم رسالت آمد و رفع مواد خصومت سابقه نمود...
-
بزن و بهادر
فرهنگ گنجواژه
پهلوان، شجاع
-
ب-:بخور، بدو، بکن، بزن(و بهادر)، بریز، بجنب، بپا (مراقب)، بخواب (تاشو:پاشنه بخواب)
لهجه و گویش تهرانی
علامت فاعلی
-
جستوجو در متن
-
valiantly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شجاعانه، دلاورانه، دلیرانه، شجاع، بهادر
-
صفدر
واژگان مترادف و متضاد
باجرات، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صفشکن،
-
تگینا
واژهنامه آزاد
دلاور،بهادر،قهرمان، توانا، در ترکیب نام های ترکی آید:آلپتگین