کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهاء
معنی
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - روشنی ، درخشندگی . 2 - زیبایی ، نیکویی . 3 - زینت ، آرایش . 4 - رونق .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهاء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - روشنی ، درخشندگی . 2 - زیبایی ، نیکویی . 3 - زینت ، آرایش . 4 - رونق .
-
بهاء
لغتنامه دهخدا
بهاء. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش شهریار است که در شهرستان تهران واقع است . و 194 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
بهاء
لغتنامه دهخدا
بهاء. [ ب َ ] (ع اِ) (از «ب هَ ی ») خوبی و حسن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیبایی . نیکویی . (فرهنگ فارسی معین ). زیبایی . (مهذب الاسماء). || زینت . آرایش . (فرهنگ فارسی معین ). || درخشندگی کفک شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روشنی . درخش...
-
بهاء
لغتنامه دهخدا
بهاء. [ ب َ ] (ع مص ) (از «ب هَ ء») انس گرفتن . || نفهمیدن : ما بهأت ُ له ُ؛ نفهمیدم آنرا. || خالی ساختن خانه را از متاع و معطل ساختن . بهأ البیت ؛ خالی ساخت خانه را از متاع و معطل ساخت . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقة...
-
واژههای مشابه
-
حسین علی بهاء
لغتنامه دهخدا
حسین علی بهاء. [ ح ُ س َ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن عباس نوری بن بزرگ معروف به بهأاﷲ رئیس فرقه بهائیان . وی در محرم 1233 هَ . ق . / 1817 م . در تهران متولد و در مازندران بزرگ شد و به تهران آمد و دعوت باب را پذیرفت و جانشین وی گردید و پس از قتل ناصرالدین ش...
-
واژههای همآوا
-
بحاء
لغتنامه دهخدا
بحاء. [ ب َح ْ حا ] (ع ص ) زن گلوگرفته ٔ گران آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) پشته ای در بادیه . (آنندراج ). پشته ای است در بادیه . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
بهوء
لغتنامه دهخدا
بهوء. [ ب ُ ] (ع مص ) رجوع به بها و بهاء شود.
-
بها
لغتنامه دهخدا
بها. [ ب َ ] (از ع ، اِ) خوبی و زیبایی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). به این معنی ، عربی است . بهاء. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خوبی و زیبایی . (ناظم الاطباء). رجوع به بهاء شود. || زینت و آرایش . (ناظم الاطباء). رجوع به بهاء شود.
-
بهایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. فروشی، فروختنی ≠ رایگان، مجانی ۲. پیرو بهاء ۳. نوعی پارچه
-
خنزر پنزری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) (عا.) دست - فروش ، کسی که اجناس کم بهاء می فروشد.
-
بهایی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بهاء. 2 - پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری ، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است .
-
کماله
فرهنگ فارسی معین
(کُ لِ) (اِ.) 1 - کج ، کژ، ابریشم کم بهاء. 2 - کج ، مقابل راست .