کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بن بست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بن بست
/bombast/
معنی
۱. کوچهای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد.
۲. [مجاز] کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
blind, court, cul-de-sac, dead end, dead-end, deadlock, impasse, logjam
-
جستوجوی دقیق
-
بن بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bombast ۱. کوچهای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد.۲. [مجاز] کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود.
-
بن بست
فرهنگ فارسی معین
(بُ بَ) (ص مر.) فاقد راه خروج .
-
بن بست
لغتنامه دهخدا
بن بست . [ بُم ْ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بن بسته . کوچه ٔ تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). کوچه ٔ سربسته . (آنندراج ).- کوچه ٔ بن بست ؛ در تداول ، کوچه ای که راهی بجائی ندارد. از بن دررو ندارد. کوچه ٔ ناگذار...
-
بن بست
دیکشنری فارسی به عربی
إخفاقٌ
-
واژههای مشابه
-
بُن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ستاک
-
بُنْ
لهجه و گویش گنابادی
bon در گویش گنابادی به معنای باسن میباشد ، کون ، داخل چیزی
-
بَنْ
لهجه و گویش گنابادی
ban در گویش گنابادی یعنی گیر ، قفل کردن روی چیزی ، گیر دادن به چیزی
-
بَن
لهجه و گویش بختیاری
ban 1. بند، ریسمان؛ 2. سدّ، بند.
-
ابراهیم بن المهدی بن المنصور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن المهدی بن المنصور. [ اِ م ِ نِل ْ م َ دی ی ِ نِل ْ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق عباسی ، برادر هارون الرشید. مادرش شکله از اهل طبرستان ، و گویند دختر پادشاه طبرستان بوده است (162-224 هَ .ق .). مردی ادیب و شاعر و در غنابر هر کس تقدم داشت . ...
-
کله بن
لغتنامه دهخدا
کله بن . [ ک َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کش بن
لغتنامه دهخدا
کش بن . [ ک َ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کَشَه بُن . خشتک سونچه . (یادداشت مؤلف ).
-
کشه بن
لغتنامه دهخدا
کشه بن . [ ک َ ش َ / ش ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کش بن . (یادداشت مؤلف ).
-
کوه بن
لغتنامه دهخدا
کوه بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرده بن
لغتنامه دهخدا
گرده بن . [ گ ِ دَ ب ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی باختر مهاباد و 18هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . هوای آن معتدل و دارای 203 تن جمعیت است . آب آنجا از رودخانه ٔ قلعه تاسیان تأمین میشود. محصول آن...