کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنیه
/bonye/
معنی
فطرت؛ وجود؛ نهاد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. توان، قدرت، قوت، نیرو
۲. استطاعت، توانایی
۳. آفرینش، فطرت، نهاد
۴. ساخت
برابر فارسی
شالوده
دیکشنری
health, stamina, vigor, vigour
-
جستوجوی دقیق
-
بنیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. توان، قدرت، قوت، نیرو ۲. استطاعت، توانایی ۳. آفرینش، فطرت، نهاد ۴. ساخت
-
بنیه
فرهنگ واژههای سره
شالوده
-
بنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِنیَة] bonye فطرت؛ وجود؛ نهاد.
-
بنیه
فرهنگ فارسی معین
(بُ یِّ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - توان ، توانایی . 2 - ساخت . 3 - نهاد، آفرینش .
-
بنیه
دیکشنری فارسی به عربی
دستور , طاقة , معي
-
واژههای مشابه
-
بنیة
لغتنامه دهخدا
بنیة. [ ب َ نی ی َ ] (ع اِ) کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کعبه . قبله . (نصاب الصبیان ) (غیاث ). کعبه . (دهار). خانه ٔ خدای . (مهذب الاسماء).
-
بنیة
لغتنامه دهخدا
بنیة. [ ب ُ ی َ ] (ع اِ) نهاد و آفرینش چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهادو آفرینش . (فرهنگ فارسی معین ). نهاد. (السامی ). نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی . (غیاث ) (آنندراج ).- بی بنیه ؛ ضعیف و لاغر. (از ناظم الاطباء). (فرهنگ فارسی معین ).-...
-
بنية
دیکشنری عربی به فارسی
ساختن , بناکردن , درست کردن
-
بَنِيهِ
فرهنگ واژگان قرآن
پسرانش -فرزندانش
-
قوی بنیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qavibonye دارای بدنی سالم و نیرومند.
-
خوش بنیه
لغتنامه دهخدا
خوش بنیه . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُن ْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم بنیه . قوی . آنکه مزاج سالم دارد. آنکه قدرت جسمی کافی دارد. قوی بنیه . با بنیه ٔ خوب . سالم با بهره از قدرت و نظم دستگاه جسمانی خوب .
-
قوی بنیه
دیکشنری فارسی به عربی
بيرت ستاوت
-
خوش بنیه
دیکشنری فارسی به عربی
عافية , قوي
-
کم بنیه
دیکشنری فارسی به عربی
ضعيف