کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنفرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنفرین
لغتنامه دهخدا
بنفرین . [ ب ِن ِ ] (ص مرکب ) نفرین شده . ملعون . گجستک : ایستاده بخشم بر در اواین بنفرین سیاه روخ چکاد.حکاک (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 106).شغاد آن بنفرین شوریده بخت بکند از بن آن خسروانی درخت . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1740).بجایی که گرسیوز بد...
-
جستوجو در متن
-
ملعون
واژهنامه آزاد
بِنِفرین، گجَستَک (gojastak).
-
گجستک
لغتنامه دهخدا
گجستک . [ گ ُ ج َ ت َ ] (پهلوی ، ص ) از پهلوی گجستک مقابل خجسته . خبیث . ملعون . بنفرین . رجیم . ... پلید و ناپاک . رجوع به گجسته شود.
-
دنیاجوی
لغتنامه دهخدا
دنیاجوی . [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیاجو. دنیاطلب . دنیاپرست . که پای بند تعلقات دنیوی و مادی است . (یادداشت مؤلف ) : گشت بدبخت جهان و شد بنفرین خدای هرکه او را دیو دنیاجوی در پهلو خزید.ناصرخسرو.
-
اروی
لغتنامه دهخدا
اروی . [ اَ وا ] (اِخ ) بنت انیس ، صحابیه . وی بنفرین سعیدبن زید که یکی از عشره ٔ مبشره است ، نابینا شد و عاقبت بچاه افتاد و وفات یافت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
دوخ چکاد
لغتنامه دهخدا
دوخ چکاد.[ چ َ ] (ص مرکب ) مصحف روخ چکاد است . (یادداشت مؤلف ). دگرگون شده ٔ روخ چکاد است چه روخ یا رخ صورتی از لخت است و چکاد به معنی تارک سر و بر رویهم سر بی موی معنی می دهد. اصلع. سر ساده ٔ بیموی . (آنندراج ). سر بی موی ، چه چکاد تارک سر باشد. (ف...
-
اعوذ باﷲ من الشیطان الرجیم
لغتنامه دهخدا
اعوذ باﷲ من الشیطان الرجیم . [ اَ ذُ بِل ْ لا هَِ م ِ نَش ْ ش َ نِرْ رَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) پناه میبرم بخدای از شیطان رانده از درگاه خدای . بخدای می اندخم از دیو بنفرین . (یادداشت بخط مؤلف ). جمله ای است دعایی که بهنگام کارهای مهم بخصوص وقت شروع بقر...
-
فریاد کردن
لغتنامه دهخدا
فریاد کردن . [ ف َرْ ک َ دَ ](مص مرکب ) فریاد کشیدن . فریاد برآوردن : ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن توولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد. مسعودسعد.جهان را سوخت از فریاد کردن بزاری دوستان را یاد کردن . نظامی .گهی دل را بنفرین یاد کردی ز دل چون بیدلان فریاد ک...
-
روخ چکاد
لغتنامه دهخدا
روخ چکاد. [ چ َ ] (ص مرکب ) اصلع باشد. (فرهنگ اسدی ) . کلمتی است فهلوی ، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی ، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (از صحاح الفرس ). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است . کچل ، که میان سر موی ...
-
بافرین
لغتنامه دهخدا
بافرین .[ ف َ ] (ص مرکب ) مخفف قابل آفرین . درخور آفرین . لایق تحسین . باآفرین ، بآفرین . مقابل بنفرین : سوی گرد گشتاسب شاه زمین سزاوار گاه آن کی بافرین . دقیقی .بدانخانه [ آتشکده ٔ نوبهار ] شدشاه یزدان پرست فرود آمد آنجا و هیکل ببست نشست اندر آن خان...
-
خهی
لغتنامه دهخدا
خهی . [ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین و تعجب چنانکه زهی و این در اصل خه بود و آنچه مردم خهی را بقیاس زهی بکسر خاء خوانند غلط است . (از آنندراج ). کلمه ٔ تحسین است و آن مرکب است از «خه » و «ای » بمعنی «مرحبا» و «بارک اﷲ» و «آفرین ». (برهان قاطع) (از شرفنا...
-
شوم
لغتنامه دهخدا
شوم . (از ع ، ص ) ناخجسته . نامبارک . نحس . بفال بد. بداغور. بدبخت . نامیمون . میشوم . مشئوم . بدیمن . ناهمایون . نافرخنده . (یادداشت مؤلف ) : آه از این جور بد زمانه ٔ شوم همه شادی او غمان آمیغ. رودکی .چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خادشوم چون بوم...
-
حکاک مرغزی
لغتنامه دهخدا
حکاک مرغزی . [ ح َک ْ کا ک ِ م َ ] (اِخ ) از قدمای شعر است . و طبع او بهزل و هجا نیز مائل بوده است . چنانکه سوزنی در وصف خویش گوید:من آن کسم که چو کردم بهجو کردن رای هزار منجیک از پیش من کم آرد پای خجسته ، خواجه نجیبی ، خطیری و طیّان قریع و عمعق و حک...
-
سیاه
لغتنامه دهخدا
سیاه . (ص ) در مقابل سفید. (برهان ). اسود : یخچه می بارید از ابر سیاه چون ستاره ، بر زمین از آسمان . رودکی .همه جامه کرده کبود و سیاه همه خاک بر سر بجای کلاه . فردوسی .سیاه سنگی اندر میان دشت گهی بروزگار شود گوهری چو دانه ٔ نار. فرخی (دیوان چ دبیرسیا...