خهی . [ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین و تعجب چنانکه زهی و این در اصل خه بود و آنچه مردم خهی را بقیاس زهی بکسر خاء خوانند غلط است . (از آنندراج ). کلمه ٔ تحسین است و آن مرکب است از «خه » و «ای » بمعنی «مرحبا» و «بارک اﷲ» و «آفرین ». (برهان قاطع) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث اللغات ) زهی . ولی در اعجاب از حسن تنها نیست بلکه در اعجاب از قبح نیز آید. (یادداشت مؤلف ) :
خهی گزیده و زیبا و بی بدل چو خرد
زهی ستوده و بی عیب و پاک چون قرآن .
من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید
زهی سپاه بنفرین خهی طلیعه ٔ شوم .
خهی نان پخته زهی گاو زاده .
مقام دولت و اقبال را مقیم تویی
زهی رفیع مقام و خهی شریف مقیم .
زهی کهی و خهی چشمه ای که اندر وی
قرار گیرد مار شکنج و ماهی شیم .
زهی بیان تو اسرار غیب را حاکی
خهی بنان تو آثار جود را تفسیر.
خهی بحزم وسیاست کمال و زیور جود.
زهی بدست فلک ظل چو آفتاب رحیم
خهی به کلک زحل سر چو مشتری وهاب .