کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمثابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بمثابه
لغتنامه دهخدا
بمثابه ٔ. [ ب ِ م َ ب َ / ب ِ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مثابه ) بدرجه . بمرتبه ٔ. (ناظم الاطباء). بحد. و رجوع به مثابه شود.
-
جستوجو در متن
-
کاراکاس
لغتنامه دهخدا
کاراکاس . (اِخ ) دماغه ای از جمهوری ونزوئلا در فاصله ٔ دوازده هزارگزی «گایرا» که بمثابه ٔ بندری در کنار بحر آنتیل است . جمعیت 267000 تن و آن موطن «بولیوار» است .
-
مثابه
لغتنامه دهخدا
مثابه . [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) حد و مرتبه . (آنندراج ). اندازه . مقدار. حد. درجه . منزلت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم رود در آتش و نقصان نیابد از تب و تاب . وحشی . || جایگاه . قرارگاه : به افشین که مقر عز و ...
-
گردبازو
لغتنامه دهخدا
گردبازو. [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج ) : سیه کوله و گردبازو منم گران کوه را همترازو منم .نظامی .
-
عبیدة
لغتنامه دهخدا
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن عمرو یا عبیدةبن قیس السلمانی المرادی . تابعی است . سال فتح مکه در یمن اسلام آورد و رسول (ص ) را ندیده بود. در عهد عمر به مدینه رفت و در بسیاری از جنگها حاضر بود. وی فقه آموخت و حدیث روایت کرد و در قضا بمثابه ٔ شریح بو...
-
استروگا
لغتنامه دهخدا
استروگا. [ اِ ] (اِخ ) استروغه . قصبه ٔمرکز ناحیه ٔ استروگا در قضای اوخری در ولایت و سنجاق مناستر از آرناؤدستان در انتهای شمالی بحیره ٔ اوخری ، در ساحل یمین یعنی جهت شرقی نهر درین که بمثابه ٔ دنباله ٔ بحیره ٔ مزبور است ، این قصبه در کنار جاده ای که ...
-
ارومش
لغتنامه دهخدا
ارومش . [ ] (اِ) تأویل این خبر آن باشد که حسنات بر اعواض کنند یعنی اعواض آلام او (ظالم ) بردارند و بمظلوم دهند، چه بادله ٔ عقل درست شده است که بعمل کسی دیگری را ثواب ندهند و نیز بادله ٔ شرع از قرآن و اخبار مقطوع علیها، لابد این خبر را تأویل باید و ...
-
امامقلی میرزا
لغتنامه دهخدا
امامقلی میرزا. [ اِ ق ُ ] (اِخ ) (عمادالدوله ) از فضلای دوره ٔ قاجاری بود. در المآثر و الاَّثار (ص 187) چنین آمده است : امامقلی میرزا در علوم شرق زمینی لاسیما فنون حکمیه زحمات بسیار برده و بمقامی ارجمند رسیده بود. سالها در سن شباب بمثابه ٔ طلاب حمل ک...
-
درنه
لغتنامه دهخدا
درنه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (اِ) دانه ای است املس و مدور که در میان برنج بهم رسد و به عربی اُرز خوانند. (لغت محلی شوشتر، خطی ). || تازیانه را گویند و آن چیزی است که از تارهای آهن یا از ریسمان و ابریشم تابیده ٔ چندلا بافند بمثابه ٔ گیسوان و بر آنها دسته ن...
-
خندروس
لغتنامه دهخدا
خندروس . [ خ َ دَ ] (اِ) ذرت . ذرت مکه . || گندم مکه . (ناظم الاطباء). خالاون . حنطه ٔ رومی . سلت .(یادداشت بخط مؤلف ) : جان گوید گندم رومی بود و در لغت عرب سلت را خندروس گویند و معنی آن درپارسی جو گندم بود؛ یعنی جوی که به گندم مشابهت دارد و جان گوی...
-
گلیم گوش
لغتنامه دهخدا
گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. (برهان ). در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هَ . ق . ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را ...
-
هویدک
لغتنامه دهخدا
هویدک . [ هَُ وَ دَ ] (اِخ ) نام یکی از پیشوایان ملحدان است . (برهان ) (آنندراج ). جهانگیری هویدیک آورده گوید: نام یکی از پیشوایان ملحدان بوده که حکیم خاقانی فرماید : او کیست که با روان تاریک باشد بمثابه ٔ هویدیک .یوستی این نام را هوویدیک ضبط کرده به...
-
سیاق
لغتنامه دهخدا
سیاق . (ع مص ) راندن . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 3) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (المصادر زوزنی ). || جان کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (المصادر زوزنی ). در جان کندن درآمدن بیمار. (منتهی الارب ). || (اِ) دست پیم...
-
شادنه
لغتنامه دهخدا
شادنه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) شادنج .شاذنج . شاذنه . حجرالدم . حجرالطور. حجر هندی . بیدوند. صندل حدیدی . خُماهن . عدسیه . دارویی است که از هندوستان آرند. (صحاح الفرس ). داروی چشم را گویند. (اوبهی ). سنگی باشد سرخ که بسیاهی زند و زود بشکند و آن انواع ...