کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمبگیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نم گیره
لغتنامه دهخدا
نم گیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نم گیر. (آنندراج ). رجوع به نم گیر شود.
-
آتش گیره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) آن چه با آن آتش افروزند (پنبه ، خار، هیزم )، آتش افروزنه .
-
آتش گیره
لغتنامه دهخدا
آتش گیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آتش افروزنه : شه آتشدان و آتش گیره این مشت عوان خس که بهر خانمانها سوختن باشند اعوانش . جامی .|| چخماق .
-
ته گیره
لغتنامه دهخدا
ته گیره . [ ت َه ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چیزی است که آن را ته دیگی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آنچه در سبد باقی ماند. || خاشاک و زبیل . (ناظم الاطباء).
-
پیش گیره
لغتنامه دهخدا
پیش گیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پیش گیر. پیش بند.
-
دیگ گیره
لغتنامه دهخدا
دیگ گیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دیگ گیر. رکوئی پنبه آکنده که بدان دیگ گرم را از اجاق برگیرند. کیسه مانند محشو به پنبه و غیره که با دو عدد آن دیگ را از اجاق برگیرند. جعاله . جعال . مقتر.
-
دهن گیره
لغتنامه دهخدا
دهن گیره . [ دَ هََ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خوردنی قلیل . چیزی که خورند. صبحانه . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. لهنه . زیرقلیانی . نهاری . ناشتایی . (یادداشت مؤلف ).
-
دهان گیره
لغتنامه دهخدا
دهان گیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) لقمه یا لقمه های مختصری که صبح یا عصر یا بین این دو خورند و آن غیراز غذاهای عادی هر روزه باشد. لهنه . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. دهن گیره . زیرقلیانی . (یادداشت مؤلف ).
-
زبان گیره
لغتنامه دهخدا
زبان گیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) از ادواتی است که در طب برای گرفتن و نگه داشتن زبان هنگام معاینه بکار میرود.
-
رخ گیره
لغتنامه دهخدا
رخ گیره . [ رَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) به معنی رخ فروز است که دستینه باشد که آنرا چهارتو مانند ریسمان تابیده باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). دست اورنجی که چهارتو تافته باشند و پیچیده نیز گفته اند. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (رشیدی ). دست ابرنجنی که پی...
-
صیقل گیره
لغتنامه دهخدا
صیقل گیره . [ ص َ / ص ِ ق َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) صیقل گیرنده . سوهان پذیر. قابل جلا : گر تن خاکی غلیظ و تیره است صیقلش ده زآنکه صیقل گیره است .مولوی .
-
ناخن گیره
لغتنامه دهخدا
ناخن گیره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ). ناخن گیر. مقراض ناخن گیری . ناخن پیرای . ناخن چین .
-
خیزه گیره
لغتنامه دهخدا
خیزه گیره . [ زَ / زِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی است . رجوع به خیزبگیر شود. خیزه گیر.
-
گیره کاغذ
دیکشنری فارسی به عربی
دبوس , مشبک
-
گیره یاپنس
دیکشنری فارسی به عربی
دبوس