کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلکفد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلکفد
/bolkafd/
معنی
۱. رشوه؛ رشوت.
۲. پولی یا چیزی که به قاضی میدهد که حکمی ناحق بدهد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bribe
-
جستوجوی دقیق
-
بلکفد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلکفده، بلکفت، بلکفته، برکند، برگند، بدکند› [قدیمی] bolkafd ۱. رشوه؛ رشوت.۲. پولی یا چیزی که به قاضی میدهد که حکمی ناحق بدهد.
-
بلکفد
فرهنگ فارسی معین
(بُ کَ) ( اِ.) رشوه .
-
بلکفد
لغتنامه دهخدا
بلکفد. [ ب ُ ک َ / ب ِ ک ِ ] (اِ) رشوت و پاره . (برهان ). رشوت . (لغت فرس اسدی ). رشوه و پاره که به قاضی و دیگران داده شود. (فرهنگ فارسی معین ). بلکفت . بلکفته . بلکفده : بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابورسوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی .بلعباس (...
-
جستوجو در متن
-
برگند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bargand = بلکفد
-
بلکفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bolkaft = بلکفد
-
بلکفت
لغتنامه دهخدا
بلکفت . [ ب ُ ک َ ] (اِ) رشوت . پاره . (از آنندراج ). بلکفت . بلکفد. بلکفده . و رجوع به بلکفد شود.
-
بلکفته
لغتنامه دهخدا
بلکفته . [ ب ُ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) رشوت . پاره . (از آنندراج ). بلکفت . بلکفد. بلکفده . و رجوع به بلکفد شود.
-
بلکفده
لغتنامه دهخدا
بلکفده . [ ب ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ) رشوت . پاره . (برهان ). بلکفت . بلکفته . بلکفد. رجوع به بلکفد شود.
-
بوالکفد
لغتنامه دهخدا
بوالکفد. [ بُل ْ ک َ ] (اِ) رشوت و پاره باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به بلکفد شود.
-
رشوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رشوَة] re(o)šve آنچه از پول و مانند آن به کسی میدهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد؛ پاره؛ بلکفد؛ بلکفت.
-
رشوه
لغتنامه دهخدا
رشوه . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ ] (از ع ،اِ) پاره . (نصاب الصبیان ). پاره و بلکفده یعنی آنچه بر کسی دهند برای کار ناروا و غیرمشروع و رشوه ای که با قاضی می دهند، بُلْکَفْد یا بِلْکِفْد نیز گویند. (ناظم الاطباء). دادن مالی به کسی برای انجام دادن مقصود خ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) عباسی . از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی ابیات ذیل امثله ٔ لغات آمده است :و کنون باز ترا برگ همی خشک شودبیم آن است مرا بشک بخواهد زدنامن یکی زانه بدم خشک و بفرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت من نارونا.منجمان آم...
-
ساره
لغتنامه دهخدا
ساره . [ رَ / رِ ] (اِ) نوعی ازفوطه و میزر (مئزر) باشد که از ملک هندوستان آورند،و آن را در آن ملک بیشتر زنان لباس سازند، و ساری خوانند. (جهانگیری ). نوعی از فوطه و چادر باشد. (برهان ). شال و فوطه ای است . (انجمن آرا) (آنندراج ). چادری است . (رشیدی ) ...
-
پاره
لغتنامه دهخدا
پاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخته ز ششترئی پاره . ناصرخسرو.نیست آزاده ر...