کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلورین شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلورین شاه
لغتنامه دهخدا
بلورین شاه . [ ب ُ ] (اِخ ) لقب پادشاه بلور [ ناحیتی از حدود ماوراءالنهر ] و چنین گویند که ما فرزند آفتابیم و تا آفتاب برنتابد از خواب برنخیزد. و گوید که فرزند نباید که پیش از پدر خیزد. (حدود العالم ).
-
واژههای مشابه
-
cryptocrystalline
نهانبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ساختار سنگی متشکل از بلورهای بسیار ریز که بلورینگی آن را با ریزبین/ میکروسکوپ الکترونی میتوان مشاهده کرد
-
hyalocrystalline, semicrystalline
نیمهبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بافتی که در آن نسبت حجمی درشتبلورها و زمینۀ شیشهای برابر یا تقریباً برابر باشد
-
holocrystalline
تمامبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بافت سنگ آذرینی که بهطور کامل از بلور تشکیل شده است و بخش شیشهای ندارد
-
crystalline fracture
شکست بلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] شکستی در فلزات چندبلوری با سطحشکستی ناصاف و خشن
-
hypocrystalline, hypohyaline
شیشهبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی سنگ آذرینی که مخلوطی از بلور و شیشه است
-
ساغر بلورین
لغتنامه دهخدا
ساغر بلورین . [ غ َ رِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیاله و قدح شراب که آن را از بلور ساخته باشند : شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم که در میانه ٔ خارا کنی ز دست رها.خاقانی .
-
polycrystalline material
مادۀ بسبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← بسبلور
-
جستوجو در متن
-
بلور
لغتنامه دهخدا
بلور. [ ] (اِخ ) ناحیتی است عظیم [ از حدود ماوراءالنهر ] و این ناحیت راملکی است و آنرا بلورین شاه خوانند و اندر این ناحیت نمک نبود مگر آنکه از کشمیر آرند. (حدود العالم ).
-
چرخ ماه
لغتنامه دهخدا
چرخ ماه . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلک ماه . فلک اول . کره ٔ ماه : ز دانندگان پس بپرسید شاه کزین خاک چند است تا چرخ ماه ؟ فردوسی .ز ماهی براندیش تا چرخ ماه چو تو شاه ننهاد برسر کلاه . فردوسی .که آیا بهشت است یا بزمگاه سپهر برین است یا چرخ...
-
وانگهی
لغتنامه دهخدا
وانگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) سپس . (یادداشت مرحوم دهخدا). پس . پس از آن . بعد : بدو گفت شیرین که دادم نخست بده وانگهی جان من پیش تست . فردوسی .چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در اودندانه ٔ بلورین گردش فروکنی . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 129).وانگهی بر طری...
-
شنیده
لغتنامه دهخدا
شنیده . [ ش َ / ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مسموع شده . (ناظم الاطباء). شنفته . مطلبی که به گوش رسیده باشد. شنوده . مسموع . (فرهنگ فارسی معین ) : ورا دید و بستود و بردش نمازشنیده همی گفت با او براز. فردوسی .شنیده یکایک به هرمز بگفت دل شاه با رای بد گشت جفت...
-
صدر قزوینی
لغتنامه دهخدا
صدر قزوینی . [ص َ رِ ق َ ] (اِخ ) میرزا محمدحسین بن میرزا فضل اﷲ. هدایت در مجمعالفصحا آرد که پدر او معلم شاهزاده نایب السلطنه و خود وی روزگاری نزد او معزز و مکرم میزیست .در آن اوقات مأموریت فارس یافت و فرمانفرمای آن ایالت حسینعلی میزرا از وی احترامی...