کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلند
/boland/
معنی
۱. [مقابلِ کوتاه] دراز: چوب بلند.
۲. قدکشیده؛ برافراشته؛ مرتفع: کوه بلند.
۳. [مقابلِ پَست] [مجاز] پراهمیت؛ ارجمند: مقام بلند، نسب بلند.
۴. [مجاز] مساعد: بخت بلند.
۵. بسیار شدید و رسا: صدای بلند.
〈 بلند شدن: (مصدر لازم)
۱. افراخته شدن.
۲. بالا رفتن.
۳. به بلندی رسیدن.
۴. از جا برخاستن.
۵. دراز شدن چیزی.
〈 بلند کردن: (مصدر متعدی)
۱. برافراشتن.
۲. بالا بردن.
۳. برداشتن چیزی از زمین یا از جایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دراز، طولانی، طویل ≠ کوتاه، قصیر
۲. رفیع، شاهق، مرتفع ≠ کوتاه
۳. شامخ، عالی، متعالی، منیع، والا ≠ پست
۴. بم ≠ زیر
۵. افراخته، افراشته، کشیده
۶. رسا ≠ نارسا
فعل
بن گذشته: بلند کرد
بن حال: بلند کن
دیکشنری
elevated, high, tall, up , towering, aloud, erect
-
جستوجوی دقیق
-
بلند
واژگان مترادف و متضاد
۱. دراز، طولانی، طویل ≠ کوتاه، قصیر ۲. رفیع، شاهق، مرتفع ≠ کوتاه ۳. شامخ، عالی، متعالی، منیع، والا ≠ پست ۴. بم ≠ زیر ۵. افراخته، افراشته، کشیده ۶. رسا ≠ نارسا
-
بلند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) boland ۱. [مقابلِ کوتاه] دراز: چوب بلند.۲. قدکشیده؛ برافراشته؛ مرتفع: کوه بلند.۳. [مقابلِ پَست] [مجاز] پراهمیت؛ ارجمند: مقام بلند، نسب بلند.۴. [مجاز] مساعد: بخت بلند.۵. بسیار شدید و رسا: صدای بلند.〈 بلند شدن: (مصدر لازم)۱. افراخته شدن.۲. ب...
-
بلند
فرهنگ فارسی معین
(بُ لَ) (ص .) 1 - دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا. 2 - دارای فاصله زیاد از زمین . 3 - دراز، کشیده . 4 - دارای دامنة زیاد. 5 - دارای ارزش ، یا اهمیت یا اعتبار معنوی .
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) اصل و ریشه ٔ حنا. (از تاج العروس ). بیحنخ . (منتهی الارب ).
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب َ ل َ / ب ِ ل َ ] (اِ) چوب بالائین درِ خانه . اسکفه . (برهان ) (آنندراج ). چوب چهارم که از سه چوب دیگر دروازه بالا باشد. (غیاث ). سردر. بلندین . پلندین : ازهیبت ار کند به در خارجی نظربفتد بر آستان در خارجی بلند. سوزنی .|| چارچوب و پیرامن در...
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ فارسی معین ). اشرف . أعلی . أعیط. افراخته . باذخ . أکوم . باسق . تِلو. جاهض . رفیع. رفیع...
-
بلند
دیکشنری فارسی به عربی
جهوريا , سامي , طوليا , عالي , عظيم , مستوي عالي , ناطحة السحاب
-
بلند
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: boland طاری: beland طامه ای: beland طرقی: beland کشه ای: beland نطنزی: beland
-
واژههای مشابه
-
گل بلند
لغتنامه دهخدا
گل بلند. [ گ ُ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 12هزارگزی شمال خاوری دهدز، کنار راه مالرو گردبندان به سرمازو. هوای آن معتدل و دارای 110 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری ا...
-
long stay
ماند بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حالتی از زنجیر در هنگام لنگراندازی که در آن زنجیر به حالت تقریباً خوابیده قرار دارد و طول آن زیاد است و مقداری از آن موازی و بر روی بستر دریا قرار میگیرد
-
feature film, feature 3, feature-length film
فیلم بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] هر فیلم بلند و کامل داستانی که در سالن سینما به نمایش درمیآید
-
tall can
قوطی بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← قوطی استوانهای
-
tallgrass prairie, longgrass prairie
مرغزار بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرغزاری با بارش سالانۀ بیش از 500 میلیمتر که دارای خاک رُسبنیان و علفهای بلند است
-
blast furnace
کورۀ بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] کورهای بلند و استوانهای برای کاهش کانۀ آهن و تبدیل آن به چدن