کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلغه
/bolqe/
معنی
قوت روزانه به قدری که از آن زیاد نیاید؛ آنچه به آن روز بگذرانند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلغَة] [قدیمی] bolqe قوت روزانه به قدری که از آن زیاد نیاید؛ آنچه به آن روز بگذرانند.
-
بلغه
فرهنگ فارسی معین
(بُ غَ) [ ع . بُلغَة ] ( اِ.) غذای یک روزه .
-
واژههای مشابه
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ غ َ ] (ع اِ) نهایت حماقت ، و گویند آن بدین معنی است که شخص احمق با حماقت خود بدانچه میخواهد دست یابد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بَلغ. و رجوع به بلغ شود. || مخفف بلاغت . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع اِ) ج ِ بالغ. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به بالغ شود.
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمزی در کتابت بلغةالمقابلة را. علامتی که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسید. ظاهراً بلغة صیغه ٔ ماضی مؤنث است که تای آن را در مقام علامت بجهت اختصار دراز ننویسند. (غیا...
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بِلغ. حمقاء بلغة؛ مؤنث أحمق بِلغ. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به بَلغ یا بِلَغ شود.
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب ُ غ َ ] (ع اِ) قوت روز، و آنچه بدان روز گذرانند. (منتهی الارب ). آنچه از روزی بدان اکتفا شود و باقی نماند. (از اقرب الموارد). آن قدر که بدان روزگار بگذرانند. (دهار). آنچه کفایت کند در معاش . (آنندراج ). قوت روزگذار. خورش یک روزه . (فرهنگ فا...
-
بلغه اﷲ أقصی مرتاده
لغتنامه دهخدا
بلغه اﷲ أقصی مرتاده . [ ب َ ل َ غ َ هُل ْ لا هَُ اَ صا م ُ دِ هَِ ] (جمله ٔ فعلی دعائی ) خدا او را به نهایت مطلوب و مرادش برساند. (فرهنگ فارسی معین ) : در غرر امثال و اشعار تازی محمد غازی الملطیوی ملکه اﷲ نواصی مراده و بلغه اقصی مرتاده متحلی گردانید...
-
جستوجو در متن
-
بلغ
لغتنامه دهخدا
بلغ. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُلغة. (منتهی الارب ). رجوع به بلغة شود.
-
اثامیطیقون
لغتنامه دهخدا
اثامیطیقون . [ ] (معرب ، اِ) بلغة رومی مو است (؟). (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
بلغ
لغتنامه دهخدا
بلغ. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمز است بلغت المقابله را. صیغه ٔ ماضی است ، و آن علامتی است که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسیده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). بَلَغَة. و رجوع به بلغة شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دمیاطی (شیخ ...). او راست : نخبة الرسائل و بلغة الوسائل .
-
رمقة
لغتنامه دهخدا
رمقة. [ رُ ق َ ] (ع اِ) اندک از قوت که جان را نگاه دارد. آنچه بدان روز گذارند. و گویند: ما فی عیشه الا رمقة؛ ای بُلْغة. (منتهی الارب ). اندک مایه از معیشت که بدان سد رمق کنند. بُلْغة. (از اقرب الموارد). رَمِق . رَماق . رِماق . مُرَمَّق . (متن اللغة)....