کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقعة
معنی
لکه دار کردن يا شدن , لک , لکه , بدنامي , عيب , پاک شدگي , رگه رگه کردن , خط خط کردن , نقطه نقطه کردن , نقطه , خال , رگه , راه راه , برفک , شتک , صداي ترشح , چلپ چلوپ , صداي ريزش , ترشح کردن , چلپ چلوپ کردن , ريختن (باصداي ترشح) , داراي ترشح , داراي صداي چلب چلوب , موضع , بجا اوردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب َ ق ِ ع َ ] (ع ص ) ارض بقعة؛ زمینی که در آن ملخهای پیسه باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به بقع شود.
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب ُ ع َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) جای پست و گودالی که در آن آب گرد آید. (ناظم الاطباء). جای و گوی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || پاره ای زمین ممتاز از زمین حوالی خود. ج ، بُقَع و بِقاع . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ) (از منتهی...
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب ُ ق َ ع َ ] (ع ص ) مقلوب قُبَعَه . جاریه ٔ بقعة و قبعة، کنیزکی که روی خود بنماید آنگاه نهان سازد. (از نشوءاللغة ص 17).
-
بقعة
دیکشنری عربی به فارسی
لکه دار کردن يا شدن , لک , لکه , بدنامي , عيب , پاک شدگي , رگه رگه کردن , خط خط کردن , نقطه نقطه کردن , نقطه , خال , رگه , راه راه , برفک , شتک , صداي ترشح , چلپ چلوپ , صداي ريزش , ترشح کردن , چلپ چلوپ کردن , ريختن (باصداي ترشح) , داراي ترشح , داراي ...
-
واژههای مشابه
-
بقعه
واژگان مترادف و متضاد
۱. زیارتگاه، مدفن، مزار، بقعت، مکان متبرک ۲. بنا، خانه، سرا، عمارت ۳. جا، جایگاه، مقام، مکان
-
بقعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقعَة، جمع: بِقاع] boq'e ۱. بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته میشود.۲. [قدیمی] ناحیه.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] خانقاه؛ صومعه.
-
بقعه
فرهنگ فارسی معین
(بُ عِ) [ ع . بقعة ] ( اِ.) 1 - قطعه ای از زمین . 2 - بنا، زیارتگاه . 3 - مزار ائمه و بزرگان دین . 4 - جای ، مقام . ج . بقاع ، بُقَع . 5 - اتاقکی که بر روی گور اولیا و قدیسان می سازند.
-
بقعه
لغتنامه دهخدا
بقعه . [ ب ُ ع ِ / ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 120 تن سکنه دارد. آب از چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
بقعه
لغتنامه دهخدا
بقعه . [ ب ُع َ / ع ِ ] (ع اِ) بقعت . بنا و عمارت و خانه و سرای و جا و مقام . (ناظم الاطباء). سرای و خانه . (از غیاث اللغات ). سرزمین . پاره ای از زمین . ناحیه : مست گشتندای برادر خلق ، از ایشان دور شوپیش ازین کاین بقعه ٔ پرنور، بر ظلما شود. ناصرخسرو...
-
بُقْعَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
محلي از زمين
-
بقعه
دیکشنری فارسی به عربی
نصب
-
بقعه باسی
لغتنامه دهخدا
بقعه باسی . [ ب ُ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و 426 تن سکنه دارد. آب از سیمین رود. محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوب . شغل اهالی آن زراعت ، گله داری و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4...
-
حسن بقعه
لغتنامه دهخدا
حسن بقعه . [ ح َ س َ ب ُ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان و هفت هزارگزی شمال خاوری هرسین ، کنار راه مالرو هرسین به صحنه .کوهستانی است . 170 تن سکنه شیعه ٔ کرد و فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و چشمه ها و قنات و محصول آن غلا...