کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطل
/batal/
معنی
شجاع؛ دلیر؛ دلاور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهادر، دلاور، دلیر، شجاع
۲. پهلوان، گرد، یل
۳. جنگاور، سلحشور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهادر، دلاور، دلیر، شجاع ۲. پهلوان، گرد، یل ۳. جنگاور، سلحشور
-
بطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَبطال] [قدیمی] batal شجاع؛ دلیر؛ دلاور.
-
بطل
فرهنگ فارسی معین
(بَ طَ) [ ع . ] (ص .) پهلوان ، دلیر، دلاور. ج . ابطال .
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب َ طَ ] (اِخ ) در اصطلاح علمای رجال عبداﷲبن قاسم بود. (ریحانة الادب ج 1).
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب َ طَ ] (اِخ ) لقب هرمز اول . (حبیب السیر چ خیام ص 227). رجوع به هرمز اول شود.
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب َ طَ ] (ع ص ) مرد دلاور. ج ، ابطال . (منتهی الارب ). شجاع و دلیر و دلاور. ج ، ابطال . (ناظم الاطباء). دلیر. (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). دلیر. ج ، بطال و ابطال . (مهذب الاسماء). شجاع و دلیر. (غیاث ). مرد. پهلوان . یل . قهرمان : هرکس بطلی بتی...
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب ُ ] (ع ص ) باطل و کذب . (از اقرب الموارد).
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب ُ ] (ع مص ) ناچیز و فاسد گشتن چیزی . (ناظم الاطباء). بُطول بطلان . (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). ناچیز شدن . (منتهی الارب ). ناچیز و ضایع شدن . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). || باطل شدن .(زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || ساقط شدن حکم چیزی و ضایع...
-
بطل
دیکشنری عربی به فارسی
ميدان جنگ , بيابان , عمل جويدن (اسب) , نشخوار , مخفف , قهرمان , مزرعه , جويدن , باصداجويدن , نشخوار کردن , پهلوان , مبارزه , دفاع کردن از , پشتيباني کردن , دلا ور , گرد , پهلوان داستان
-
واژههای مشابه
-
بَطَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
باطل و بيهوده گشت
-
واژههای همآوا
-
بتل
لغتنامه دهخدا
بتل . [ ب َ ] (ع مص ) قطع و بتول از آن گرفته شده است . (ترجمان القرآن جرجانی ). بریدن . (از المنجد) (آنندراج ). جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن و جدا کردن چیزی از چیزی و ممتاز ساختن آن . (از ناظم الاطباء). بریدن چیزی را و جدا کردن آن را از غیر...
-
بتل
لغتنامه دهخدا
بتل . [ ب َ ](ع ص ) قطع. (اقرب الموارد): عطاء بتل ؛ عطیه ٔ بی مانند یا پسین که بعد از آن عطیه ٔ دیگر نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء).
-
بتل
لغتنامه دهخدا
بتل . [ ب ِ ت َ ] (اِ) نام طبقه ٔ دوم از هفت طباق زمین بر طبق عقیده ٔ هندوان بنا به روایت بشن پران . (از ماللهند بیرونی ص 113).