بطل . [ ب ُ ] (ع مص ) ناچیز و فاسد گشتن چیزی . (ناظم الاطباء). بُطول بطلان . (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). ناچیز شدن . (منتهی الارب ). ناچیز و ضایع شدن . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). || باطل شدن .(زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || ساقط شدن حکم چیزی و ضایع گشتن آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برایگان رفتن خون کسی : ذهب دمه بطلا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قطع کردن : بطل یحکی ؛ بس کردن سخن . (دزی ج 1 ص 95).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.