کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشنج
/bašanj/
معنی
۱. آبرو.
۲. طراوت؛ تابش رخسار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
freckle
-
جستوجوی دقیق
-
بشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bašanj ۱. آبرو.۲. طراوت؛ تابش رخسار.
-
بشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بسنج› [قدیمی] bešanj لکهای که در پوست چهرۀ انسان پیدا شود؛ ککمک؛ کلف.
-
بشنج
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ) ( اِ.) 1 - طراوت رخسار. 2 - آبرو.
-
بشنج
فرهنگ فارسی معین
(بِ شَ) ( اِ.) نک بِسَنج .
-
بشنج
لغتنامه دهخدا
بشنج . [ ب َ ش َ ] (اِ) تابش و طراوت رخسار و آبرو. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). طراوت رخسار و آب روی . (از آنندراج ). تابش روی باشد. (سروری ). طراوت رخسار و آب رو. (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ). تاب روی . (شرفنامه ٔ من...
-
بشنج
لغتنامه دهخدا
بشنج . [ ب َ/ ب ِ ش َ ] (اِ) پشنج . پشنگ . بشنگ بمعنی پاشیدن از مصدر پشنجیدن از ریشه ٔ تیک «اسفا 1:1 ص 302». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ظاهراً اسم مصدر بشنجیدن است و برای پاشیدن آهار استعمال شود. (فرهنگ نظام ).- یک بشنگ آب ؛ مقدار آب که یک بار...
-
جستوجو در متن
-
بشنجیدن
لغتنامه دهخدا
بشنجیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) پشنجیدن . پاشیدن . (ناظم الاطباء). بمعنی پاشیدن است و این لغت در دری استعمال شود و اهل تبرستان بمعنی ریختن و پاشیدن بکار برند وبحذف جیم نیز مخفف آن آمده است ، چنانکه گویند: آب کاسه را بشن ؛ یعنی بپاش و بریز. (از ا...
-
کلف
لغتنامه دهخدا
کلف . [ ک َل َ ] (ع اِ) سیاهی زردی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاهی زردی آمیخته . (ناظم الاطباء) . || سرخی سیاهی آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگ سیاه سرخ بهم آمیخته . (فرهنگ فارسی معین ). رنگی است بین سیاهی و سرخی . (از ا...