کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشستن
لغتنامه دهخدا
بشستن . [ ب ِ ش ِ / ش َ ت َ ] (مص ) نشستن نقیض ایستادن . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی نشستن . (آنندراج ). نشستن نقیض برخاستن . (از هفت قلزم ). گویا لهجه ای است در نشستن . رجوع به نشستن شود.
-
بشستن
لغتنامه دهخدا
بشستن . [ ب ِ ش ُ ت َ ] (مص ) شستن . (از هفت قلزم ). شستن و پاکیزه کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به شستن شود.
-
جستوجو در متن
-
متلزج
لغتنامه دهخدا
متلزج . [ م ُ ت َ ل َزْ زِ ] (ع ص ) نرم و ملایم . || لزج و چسبنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || ناتمام و ناپاک سرشسته . (ناظم الاطباء). سرپاک ناشده بشستن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد).
-
استطیاب
لغتنامه دهخدا
استطیاب . [ اِ ت ِطْ ] (ع مص ) استطابه . پاکی جستن . || پاکی یافتن . استنجا کردن بشستن یا بمسح حجر. || موی زهار ستردن . || آب شیرین خواستن . (منتهی الارب ).
-
ارونتن
لغتنامه دهخدا
ارونتن .[ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند به معنی شستن باشد و ارونمن یعنی بشویم من و ارونید یعنی بشوئید شما، که امر بشستن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
استحمام
لغتنامه دهخدا
استحمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگرمابه شدن . به آب گرم رفتن . حمام رفتن . بحمام رفتن . || غسل کردن به آب گرم ، و سپس بمعنی غسل کردن آمده است به هرآب که باشد. خود را به آب گرم شستن . خویشتن را به آب گرم بشستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بحمام غسل ک...
-
داغ گازران
لغتنامه دهخدا
داغ گازران . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه ٔ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث ). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. (برهان ). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند...
-
سپید گردیدن
لغتنامه دهخدا
سپید گردیدن . [ س َ / س ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سپید شدن : ز ناپاک زاده مدارید امیدکه زنگی بشستن نگردد سپید. فردوسی .بکوشش نرویَد گل از شاخ بیدنه زنگی بگرمابه گردد سپید. سعدی .رجوع به سپید شدن شود.
-
تبرد
لغتنامه دهخدا
تبرد. [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن به آب سرد بشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). غسل کردن با آب سرد. (تاج العروس ). در آب فرورفتن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از تاج العروس ). غسل کردن در آب . || جمع شدن آب در چیزی . (منتهی الارب ) (...
-
شوص
لغتنامه دهخدا
شوص . [ ش َ ] (ع مص ) به دست ایستاده کردن چیزی را. || جنباندن چیزی از جای وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مالیدن به دست و شستن و نیک پاکیزه کردن . (منتهی الارب ). بشستن و پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). شستن و پاک کردن . ...
-
یاقوت رنگ
لغتنامه دهخدا
یاقوت رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ یاقوت . سرخ : داغها چون شاخه های بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی .مگر چو پرده ٔ شرم از میانه برداردمرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ . معزی .سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمد زر سرخ یاقوت رنگ . ...
-
تلزج
لغتنامه دهخدا
تلزج . [ ت َ ل َزْ زُ ] (ع مص ) دوسنده بودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلجن گیاه . (از اقرب الموارد). || با هم برچسبیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاک ناشدن سر بشستن ، یقال : تلزج الرأس ؛ ا...
-
ژنگار
لغتنامه دهخدا
ژنگار. [ ژَ ] (اِ) زنجار. زنگار. زنگ . ژنگ . زنگی که در فلزات از اثر رطوبت و غیره پیدا شود. بعض فرهنگها ژنگار یا زنگار را بخصوص به رنگ سبز که بر فلز نشیند اطلاق کرده اند : بشستن بدین بِه و آب پاک وز او دور شد گرد و ژنگار و خاک . فردوسی .«هرگاه که صیق...
-
استطابة
لغتنامه دهخدا
استطابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استطابت . استطیاب . پاکی جستن . (منتهی الارب ). پاکی خواستن . (غیاث ). || پاک یافتن . (منتهی الارب ). || خوش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || خوشبودارکردن . (غیاث ). || موی زهار ستردن : استطاب العانة. || آب شیر...